Site in englishزبان فارسی

صفحه نخستمقاله هاگفت و گوهاسخنرانی هادرس هاکتاب هایاد داشت هابیانیه هانقد و نظرزندگی نامهعکس هاتماس

---

تفکیک «فهم متن» و «قضاوت متن»: سنجشی معرفت‌شناسانه

وب سایت «مشق نو»، (mashghenow.com)، ‏21 فروردین 1399

 

در سپهر علمی ایران این دیدگاه معرفت شناسی مبتنی بر هرمنوتیک در میان دانشگاهیان و دانشوران علوم انسانی شناخته شده است که بایستی «متن»(Text) ‌ها را با درنظر گرفتن«زمینۀ»(Context) آن‌ها فهمید. براین‌اساس به عنوان نمونه، گفته می‌شود تصمیم‌گیری‌ها و اقدامات حاکمان را بدون در نظرگرفتن زمینه‌های اجتماعی و سیاسیِ زمانۀ آنان نمی‌توان به درستی درک کرد. اما مشکلی که رخ می‌نمایدآن‌است‌که شمارکثیری از این جماعت علمی، می‌پندارند که با خوانش متن‌ها(از هر نوع) بر اساس زمینه‌ها، «قضاوت» دربارۀ آن‌ها نیز باید بر پایۀ این زمینه‌ها صورت گیرد. این مشکل معرفت شناختی در فهم و  قضاوت دربارۀ متن‌ها، بسیار اساسی و جدی است.

اخیراً انتشار چند گفت و گو در فضای مجازی با شماری از کارگزاران نظام پس از انقلاب، این بحث را به میان آورده است که تصمیم‍ات و اقدامات آنان باید با توجه به زمینه، یعنی دورۀ زمانیِ کارگزاری آنان  مورد بررسی و قضاوت قرارگیرد، نه اکنون که 40 سال از انقلاب گذشته است. یکی از این کارگزاران صادق خلخالی (1382-1305) است. براساس اطلاعات موثق منتشر شده، خلخالی پس از پیروزی انقلاب در مقام «حاکم شرع»، با زیرپاگذاشتن مبانی حقوفیِ محاکمۀ متهمان، قضاوت‌های خلاف قانون و ناعادلانه، و نقض حقوق بشر، مرتکب اَعمال جنایت‌آمیز شده است. برای فهم عملکرد خلخالی به مثابۀ یک «متن»، ناگزیر باید رخدادهای ایران در آغاز انقلاب و جّو تند، افراطی و انقلابیِ آن‌سال‌ها را به عنوان«زمینه» به دقت مطالعه کرد تا چرایی و چگونگی کارکرد او بر ما آشکار شود. اکنون پرسش این است که آیا «قضاوت» ما دربارۀ کارنامۀ خلخالی باید بر پایۀ زمینۀ تاریخیِ ذکر شده باشد، یا بایستی بر اساس مبانی و اصولی صورت گیرد که انسان‌شناسی، قانون، اخلاق، بی‌طرفی، عدالت و انصاف، در رأس آن‌ها قرار دارند.

به نظر من برای فائق آمدن بر این مشکل، لازم است دو مقولۀ «فهم» و «قضاوت» را از یکدیگر تفکیک کنیم. درست است که این‌دو برآمده از ذهن آدمی اند، اما با هم تفاوت اساسی دارند. تفکیک نکردن این دو، از سویی موجب خَلط نظری می‌شود؛ از سوی‌دیگر، راهزن قضاوت سنجیده و واقع‌بینانه دربارۀ دیدگاه‌های نظری و رخدادهای اجتماعی و سیاسی است. بنابراین، درست است که غور و بررسی در هر دیدگاه، نظریه و تجویز بر پایۀ زمینۀ تاریخی، ما را به فهم ژرفای متن نائل یا نزدیک می‌کند، اما این روش محدود به «فهم متن» است، نه«قضاوت متن». قضاوت نسبت به متن ، نیازمند سنجش اندیشه‌ها، تصمیم‌ها و اقدامات بر اساس مبانی و اصول ذکر شده است.

اکنون برای روش شدن تفکیک دو مقولۀ«فهم» و «قضاوت»، چند نمونۀ تاریخی را ذکر می‌کنم:

یکم. ارسطو در رسالۀ سیاست، بردگی را پذیرفته و مورد تأیید قرار داده است. فهم این دیدگاه، مستلزم شناخت زمینه‌های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی در یونان باستان است که در آن، برده‌داری به عنوان یک امر مقبول رواج داشته است. پس با این زمینه‌ها می‌توان درک کرد که چرا ارسطو موافق برده‌داری بوده است. اما نکتۀ باریک آن‌است‌که فهم این موضوع یک چیز است و قضاوت دربارۀ آن، چیزی دیگر. می‌توان گفت که ما چراییِ توجیه و پذیرش بردگی را در آراء ارسطو درک می‌کنیم، اما قضاوت ما این‌است‌که این رأی ارسطو بر پایۀ انسان‌شناسی، قانون، اخلاق، بی‌طرفی، عدالت و انصاف، نادرست و مردود است. بنابراین، فهم متن براساس زمینه، مشکل «فهم» را حل می‌کند، اما وقتی نوبت به «قضاوت» می‌رسد، ما نیازمند مبانی و  اصولی هستیم که بربنیان آن‌ها به قضاوت بنشینیم.

دوم. ابی حامد محمد غزالی(505-450 هـ؛ 1111-1058م) در رسالۀ نصیحه‌الملوک دربارۀ زنان دیدگاهی به غایت توهین‌آمیز و سخیف دارد. به عنوان نمونه، او انواع زنان را برپایۀ گونه‌ها و صفات حیوانات به ده قسم از این قرار بخش می‌کند: خوک، بوزینه، سگ، مار، اَستَر، کژدم، موش، کبوتر، روباه، و گوسفند. فقرات زیادی در این رساله در تخفیف و تمسخر زنان آمده است. برای فهم این دیدگاه غزالی، بایدتحولات فکری و اجتماعی ایران در دوره‌ای از سدۀ پنجم هجری قمری(برابر با سده‌های  یازدهم و دوازدهم میلادی) را مطالعه و بررسی کنیم تا چراییِ این نگاه به زن برما آشکار شود. اما قضاوت ما بر اساس مبانی ذکر شده، این نگاه به زن را یکسره ضد انسانی، جفاکارانه، خلاف اخلاق و نامنصفانه می‌داند.

سوم. ایمانوئل کانت(1804-1724) نیز در برخی از آثار خود، شخصیت زنان را آمیزه‌ای از نفسانیت، جلوه‌گری، جاذبۀ جنسی، حیله‌گری، سطحی‌نگری و پرحرفی، معرفی می‌کند. او زنان را داراییِ مرد، مجلس‌آرا و لعبت والا می‌انگارد. در نگاه او، زنان«شهروند منفعل» اند و از این رو، حق شرکت در انتخابات را ندارند، مگر این‌که صاحب درآمد و ثروت شوند تا به مقام«شهروند فعال» برسند. برای فهم این دیدگاه کانت دربارۀ زنان، در رسالۀ فلسفۀ سیاسی کانت، شخصیت فردی، زمانه(در ابعاد نظری و اجتماعی) و دشواری‌های فلسفۀ کانت را به عنوان چهار زمینه مورد بحث و بررسی قرار داده ام تا روشن شود که چرا کانت-که انسان را «غایت‌ذاتی و فی‌نفسه» می‌داند، به این معنی که انسان خود غایتِ خویش است، پس وسیله و ابزار نیست-، چنین نگاه ابزاری، ناموجه و موهنی نسبت به زنان دارد. این در مقام فهم است، اما در مقام قضاوت، آشکار است که  نگاه کانت از منظر انسان‌شناسیِ خودِ او، اخلاق وظیفه‌گرا، عدالت و انصاف، به‌کلی نادرست و مردود است. این‌که کانت تجربۀ زندگی مشترک نداشته، دربارۀ زنان زیر تأثیر ژان ژاک روسو بوده، در زمانۀ او زن‌ستیزی رواج داشته، و فلسفۀ او نیز به‌گونه ای در این نگاه دخیل بوده، در مقام «فهم» به عنوان زمینه‌ها راهگشا است، اما  هیچ‌یک در جایگاه «قضاوت» دربارۀ نگاه او به زنان نمی‌تواند و نمی‌باید در نظر گرفته شود.

حاصل کلام این‌که «زمینه‌ها» به ما کمک می‌کند تا چیستی، چرایی و چگونگی «متن‌ها» را درک کنیم. پس از این مرحله است که برپایۀ مبانی و اصول، نوبت به «قضاوت» می‌رسد. دوساحتِ فهم و قضاوت، دارای تمایز معرفت شناختی است.

 

کتابنامه

 ارسطو (1358)، سیاست، ترجمۀ حمید عنایت، تهران، کتاب‌های جیبی.

غزالی، امام محمد (1351)، نصیحه‌الملوک، تهران، انجمن آثار ملی.

محمودی، سید علی (1378)، «کاوش عناصر نظریۀ دولت در اندیشۀ امام محمد غزالی»، نامۀ فرهنگ، شمارۀ 32 و 33، بهار.

محمودی، سید علی (1395)، فلسفۀ سیاسی کانت، اندیشۀ سیاسی در گسترۀ فلسفۀ نظری و فلسفۀ اخلاق، چاپ سوم، تهران، نشر نگاه معاصر.

فروردین ماه 1399
---

 

    

 

 

 

 

 

   
بالای صفحهصفحه نخست