---
ضرورت نوسازی
بنیادینِ اصلاحطلبی و اصلاحطلبان در ایران
وبسایت «مشق نو» (mashghenow.com)،
4 اسفند 1397
مقدمه
این
مقاله آهنگ آن دارد که در عرصۀ ایران امروز که بحران های داخلی، و
تحریمها و تهدیدهای خارجی مام میهن را از هرسو فراگرفته، به وضعیت
اصلاح طلبی و اصلاح طلبان در ایران بپردازد و از این رهگذر، گامی در
جهت کمک به رفع تنگناها و مشکلات بغرنج کشور بردارد. این نوشته با
تعریف و هدفهای اصلاح طلبی آغاز میشود. سپس جنبش اصلاح طلبی ایران
زیر عنوان های پیشینۀ تاریخی، تواناییها و ناتوانیها، مورد بحث و
ارزیابی قرار می گیرد. در ادامه، موضوع بازسازی اصلاح طلبی و اصلاح
طلبان، شامل پیشفرضها و پیشنهادها، با نگاه انتقادی بررسی خواهد
شد.
تعریف اصلاح طلبی
در تعریف اصلاحطلبی از
امکان تغییرات ساختاری سیاسی و اقتصادی درجامعه به صورت تدریجی از درون
نهادهای حکومتی سخن رفته است. در همۀ تعریفها، اصلاح دربرابر انقلاب
قراردارد. به عنوان نمونه، در واژهنامۀاندیشههایمدرنفونتانا،
اصلاح طلبی اینگونه تعریف شده است:« خط مشی اجتماعی و اقتصادیِ اصلاحی
از طریق گذراندن مراحل تدریجی به جای انقلابی.»
Bullock, 1986: 532)).
این واژهنامه در روشنگری معنی اصلاح طلبی، واژۀ«تغییر» را میگذارد و
میافزاید:«این اصطلاح به ویژه در رابطه با گرایش جنبش سوسیالیست به
کار رفته است تا خشونت انقلابی را وانهد و به جای آن، به گذار آرامِ
نهادهای اجتماعی از رهگذر روشهای دموکراتیک تکیه کند.».(ibid.)
واژهنامۀ فونتانا
دربارۀ این موضوع که اصلاح طلبی در چه نوع حکومتهایی قابل انجام است،
براین نظر است که این پدیده فقط در کشورهای دارای حق رأی پارلمانی
مشاهده شده که چارچوب قانون اساسی، چنین رویکرد تدریجی را مساعد
میداند. بنابراین، در حکومتهای سنتی که به شکل فردی، مطلق و مادام
العمر اداره میشود و فاقد قانون اساسی است، امکان اصلاح طلبی
وجودندارد. حکومتهای دموکراتیک نیز اساساً نیازی به اصلاح طلبی به
مثابۀ جنبش اجتماعی و سیاسی ندارند، زیرا ساختارهای قدرت سیاسی و
سازوکارهای قانونی، درچارچوب طرحها و لوایح، اصلاحات لازم را انجام
میدهند. درنگاه حسین بشیریه، اصلاحات سیاسی در درون نظامهای
الیگارشی-که در آن گروه کوچکی از افرادِ صاحب امتیاز، اهرمهای قدرت را
درتصرف دارند-، رخ میدهد(بشیریه،
1382: 180).
هدفهای اصلاح طلبی
اصلاحات درپی رفع موانع
دموکراسی از طریق گذار به دموکراسی به مثابۀ فرایندی تدریجی است. هدف
اصلاحات از سویی تضمین حقوق فردی و تقویت نیروها و نهادهای مدنی است؛
از سوی دیگر، بنیان نهادن یا تحکیم ساختارهای دموکراتیک به گونه ایکه
نیازها و خواسته های مردم را تأمین کند. شالودههای اصلی هدفهای اصلاح
طلبی، عبارت است از انسانگرایی، خودبنیادی، تکثرگرایی، آزادی، برابری،
حاکمیت مردم، قانونگرایی، مشروعیت، کارآمدی، تأمین امنیت، تأمین
نیازهای پایه، رفاه عمومی، و تساهل و مدارا. تبلور این اصول را میتوان
در«لیبرال-سوسیال دموکراسی» به عنوان هدف نهایی در گذار به دموکراسی
مشاهده کرد(محمودی،1396). البته
دموکراسیخواهی به عنوان فرایندی تدریجی به این معنی است که یک ملت در
گذار به دموکراسی، نخست به دموکراسی محدود(حداقلی) میرسد. سپس با
گسترش و تعمیق فرهنگ دموکراتیکِ مدنی و مشارکت وسیع شهروندان در امور
اجتماعی، سیاسی و اقتصادی به دموکراسی پیشرفته(حداکثری) دست مییابد که
درواقع نظام مبتنی بر ساختارهای قانونیِ استقرار یافته و تثبیت شده
است.
جنبش اصلاح طلبی در
ایران
1.پیشینۀ تاریخی اصلاحطلبی
اصلاح طلبی در ایران پس
از شکست ایرانیان در جنگهای ایران و روس در زمان پادشاهی فتحعلیشاه
قاجار با اقدامات اصلاحی عباس میرزا آغاز میشود و سپس شخصیت هایی
مانند قائم مقام فراهانی و امیرکبیر این مسیر را ادامه میدهند. پس از
جنبش مشروطه خواهی مردم ایران، محمد مصدق و سید محمد خاتمی شاخصترین
چهرههای اصلاح طلبی در ایراناند که به ترتیب در دهۀ 1300 و 1370 جنبش
اصلاحات را درگسترۀ ملی و با همکاری نخبگان فکری، سیاسی و اجتماعی در
جهت توسعۀ کشور رهبری کردند.
جنبش اصلاحات اخیر ایران
که از سال 1376 آغاز شده و ادامه یافته، با فراز و نشیبها و افت و
خیزهایی همراه بوده است. در دورۀ هشتسالۀ ریاست جمهوری خاتمی،
گامهایی در راستای اصلاحات دموکراتیک برداشتهشد که در پی گسترش
مشارکت شهروندان در امور سیاسی و اجتماعی بود. انتخابات مجلس و شوراها
از سویی، و گردش اطلاعات و شفافیت از طریق انتشار مطبوعات و کتاب، و
نیز کارویژههای دولت در مورد پاسخگویی و پیگیری مطالبات مردم،
همترازی توسعۀ سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، بهبود مناسبات منطقهای و
بین المللی از رهگذر گفت و گو و تعامل، از نمونههای دستاوردهای اصلاحی
ایندوره است.
درسالهای 1385 تا 1392،
اصلاحات رسماً و عملاً در محاق قرارگرفت، اما از سال 1392 که حسن
روحانی براساس ارادۀ ملی و آراء مردم به ریاست جمهوری رسید، باردیگر
جنبش اصلاح طلبی به شکل محدود و با آهنگی کُند، راه خویش را تداوم
بخشید. به ویژه در دورۀ دوم ریاست جمهوری روحانی، این پرسش درمیان
نواندیشان، روشنفکران و اصلاح طلبان مطرح شده است که آیا اصلاحات در
ایران امری ممکن است یا ممتنع. شماری از فعالان اجتماعی و سیاسی،
اصلاحات دموکراتیک در نظام حکومتی ایران را ناممکن میدانند. البته
کثیری از این دسته، نه به انقلابی دیگر نظر دارند، و نه با براندازی و
کودتا موافق اند. این اشخاص براینباوراند که نظام، آمادگی پذیرش
اصلاحات را ندارد. درمیان اصلاح طلبان، هستند افرادی که به اصلاحات
دورن نظام باوردارند و دراین راه در حد توان خود تلاش میکند.
واقعیت آناستکه به ویژه
پس از ناآرامیهای ستیزهجویانه و ساختارشکنانۀ دیماه 1396 در بیش از
80 شهر ایران و شعارهایی که در نفی اصلاح طلبی و اصولگرایی سرداده شد،
جنبش اصلاحات با چالش های جدی مواجه شده است. مهمترینِ این چالشها،
فقدان نظریۀ سیاسی منسجم، شفاف و روزآمد، و نیز عقبافتادن از تحولات
پرشتاب اجتماعی- سیاسی داخلی و بین المللی است. درشرایطی که کشور در
وضعیت بالاگرفتن بحرانهای گوناگون و متراکم به سر میبرد، از اردوگاه
اصلاح طلبان، صدایی، تحلیلی، طرحی، تدبیری، و راهحلی شنیده و دیده
نمیشود.
2.تواناییها و ناتوانیهای اصلاحطلبی
جنبش اصلاح طلبی جدید
ایران از تواناییهایی برخوردار است و از ناتوانیهایی رنج میبرد.
البته این توانایی ها و ناتوانیها، در تمام طیفهای اصلاح طلبی، حاضر،
یکسان و همتراز نیست. به ترتیب و فهرستوار به این موارد میپردازم:
الف) توانایی ها
1.پذیرش تکثرگراییِ
معرفتشناختی، انسانشناختی، دینشناختی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی؛
2.باورها و دلبستگیهای
ملی، دینی، منطقهای و دموکراتیک؛
3.برخورداری نسبی از نگرش
ملی، منطقهای و جهانی در فهم، تحلیل، ارزیابی و ارائۀ نظرات و
راهکارها ؛
4.درک و باور به
بنیانهای حکومت دموکراتیک، شامل ناسیونالیسمِ غیر تبعیضآمیز(«ایران
برای تمام ایرانیان»)، حقوق اقلیتها، قلمرو سرزمینی، امنیت ملی، منافع
ملی، قانونگرایی، حاکمیت ملی، و نفی هرگونه امتیاز ویژه در حکومتگری؛
5.حقوق محوری، شامل
آزادیها(بیان، انتشارات، تجمعات، احزاب و نهادهای مدنی)و برابری؛
6.باور و التزام به
مبارزۀ قانونی، اخلاقی و عاری از هرگونه خشونت در گذار به دموکراسی؛
7.دینداری معرفتاندیش،
آگاهانه و معنوی برپایۀ نواندیشیدینی؛ ارتباط میان دین و سیاست؛ جدایی
و استقلال نهادهای دینی از حکومت؛
8.باور و التزام به
استقلال فکری، سیاسی، تشکیلاتی و اقتصادی جنبش اصلاح طلبی از حکومتها
و نهاد های جهانی، و برخورداری از حمایتها و پشتوانههای داوطلبانۀ
مردمی در داخل کشور؛
9.بهرهمندی از دامنۀ
گستردۀ نیروهای تحصیل کرده و جوان، به عنوان بزرگترین سرمایۀ بالقوه و
بالفعل حاضر در عرصههای اجتماعی و سیاسی در تراز ملی، به ویژه در 20
سال اخیر.
ب)
ناتوانیها
1.عدم برخورداری از نظریۀ
سیاسیِ دارای انسجام معنایی و منطقی، شامل گزارههای پراکنده، درمواردی
متناقض یا متناقضنما
(پارادوکسیکال). از آنجا که اصلاح طلبان ترکیبی از
جریانها و تشکلهای گوناگوناند، از نداشتن اجماع در نظریۀ سیاسی و
سیاستگذاری رنج میبرند. این نیروها بطورعمده، شامل
دموکراسیخواهان، جانبدارانپدرسالاری
(patrimonialism)،
سلسلهمراتبروحانی، محافظهکاری و رادیکالیسماند. این چندگانگی، در
ساحَت نظر به تناقض و در عرصۀ عمل لاجرم به تضاد، فرسایش نیروها،
آسیبپذیری و در مواردی به هدر رفتن سرمایۀ انسانی میانجامد.
2.فقدان تعریف و برنامۀ
دقیق از تربیت کنشگران اصلاح طلبی، سازماندهی منسجم و کارآمد، جایگاه،
نقشآفرینی و هدف های راهبردیِ معین. اصلاح طلبان دارای سرمایۀ انسانی
با استعداد و با انگیزه اند، اما این سرمایههای عمدتاً بالقوه، اغلب
آموزش ندیده و فاقد مهارتهای حزبی و کارگروهیاند. سازماندهی، انسجام
تشکیلاتی و پایبندی نیروهای آن به نظم و مقررات دورنگروهی، ضعیف است.
اصلاح طلبان فاقد جایگاه تعریف شده اند، زیرا طی 20 سال اخیر، همواره
بین مردم و نظام حکومتی در رفت و آمد بودهاند. آنان هنوز بر روی پلی
ایستاده اند که یکسرِ آن مردم اند و سرِ دیگر آن، مجلس، شوراها، و قوۀ
مجریه. گاه به اینسو میروند و گاه به آنسو. باور من این است که
اصلاح طلبان نخواسته اند و یا نتوانسته اند در جایگاه واقعی و درخور
خویش قرار بگیرند. سعیِ هَروَلهوار میان مردم و نظام حکومتی، اصلاح
طلبان را به دور باطل واداشته و ازاینرو، به میزان سرمایهای که در
اختیار دارند، قادر به نقشآفرینیِ فعال در گذار به دموکراسی، با
صورتبندی هدفهای کوتاهمدت، میانمدت و بلندمدت طی 20 سال گذشته
نبودهاند.
3.ارتباط میان اصلاح
طلبان و طبقۀ متوسط ایران، محدود و ضعیف است. بین آنان و طبقات پایین
متوسط، ارتباط نظاممندی دیده نمیشود. در نتیجه، دامنۀ اصلاح طلبان در
میان تودههای مردم کوچه و بازار، در دایره ای کوچک قراردارد. البته
این ارتباط با اِعمال محدودیت از سوی حاکمیت همراه است، اما حتی در
فضای آزاد مجازی و در چارچوب ظرفیتهای موجودِ قانونی نیز، گفت و گو و
هماندیشی بین اصلاح طلبان و طبقات اجتماعی ایران به چشم نمیخورد.
4.در دامنه های انواع
فساد نظاممند و گستره در کشور، برابر اطلاعات منتشر شده، شماری از
اصلاح طلبان، به ویژه نیروهای میانیِ آنان، به فعالیتهای اقتصادی
غیرشفاف، فساد مالی، رانت خواری و بهرهمندی از پارهای امتیازات غیر
قانونی متهم شده اند. این واقعیت نشان از بیانضباطی اخلاقی و قانونی
برخی از اصلاح طلبان دارد. برای رهروان یک جنبش ملی، دینی و دموکراتیک،
آلوده شدن به هرگونه فساد، به معنی آغاز زوال و انحطاط است. در این
زمینه، حتی فساد یک نفر از کسانی که در جریان اصلاح طلبی هستند، فاجعه
است؛ زیرا یک نیروی انسانی فاسد، نه فقط جریانی و کشوری، بلکه عالَمی
را فاسد میکند.
3.نوسازی اصلاح طلبی و
اصلاح طلبان
الف) پیشفرضها
1.فلسفۀ اصلاح طلبی، با
انجام اصلاحات و تغییرات دموکراتیک در فرایند گذار به دموکراسی به
مثابۀ هدف بنیادین، ارتباطی وثیق دارد. از این رو است که موضوع امکان
اصلاح و یا عدم اصلاح نظام سیاسی مطرح میشود. چنانکه گذشت، اشخاص و
گروههایی به اصلاحپذیری نظام باور دارند و در این زمینه فعالیت
میکنند. دربرابر، اشخاص و گروههایی نیز نظام را اصلاحناپذیر
میدانند. شماری از این دستۀ اخیر، راه چاره را فروپاشی میدانند، و
اشخاص و گروه هایی، با رد ستیزه جوییِ منتهی به فروپاشی، سیاست صبر و
انتظار پیشهکرده اند. در پسِ پردۀ این سیاست، میتوان نومیدی، انفعال
و بی عملی را مشاهده کرد.
به باور من، موضوع اصلاح
پذیری و اصلاح ناپذیریِ یک نظام حکومتی، میتواند امری نسبی و متغیر
باشد. مرادم از نسبی و متغیر بودن، بستگی هریک از این دوحالت به جنبش
اصلاح طلبی، شرایط سیاسی، اقتصادی و اجتماعی داخلی، فضای بین الملل،
صورتبندی واقع بینانه از موارد اصلاح و تغییر، و مذاکره و چانهزنی
اپوزیسیون با حاکمیت است. بنابراین، اصلاح پذیری و اصلاح ناپذیری مطلق،
سادهسازی امری پیچیده و چندوجهی و بیم درافتادن در جبرگرایی و جزمیت
است. این توازن قدرتها است که اصلاحپذیری را ممکن میسازد.
2.تکثرگرایی سیاسی و
اجتماعی دارای پشتوانههای ستبر انسانشناسی و معرفتشناسی است که
دراین نوشتار مجال بحث آن نیست. برونداد پذیرش تکثر و تنوع اندیشهها
و نهادهای مدنی، گردننهادن به اصل تساهل و مدارا است. براین اساس،
موجودیت و کنشگری احزاب و نهادهای مدنی، فارغ از اینکه تابلو و
روزنامه داشته باشند یا نداشته باشند، امری بدیهی، حقی مسلم و امتیازی
پرثمر برای ایرانیان و کشور است. اصلاح طلبی نیز یک جریان فکری،
اجتماعی و سیاسی است که با پیشینه ای 200 ساله و دامنۀ گستردۀ نیروی
انسانی در ایران، نه میتواند نادیدهگرفته شود و نه میتواند از صحنۀ
سیاسی و اجتماعی ایران حذف گردد. بیتردید، این دیدگاه به معنی نهادن
مُهر تأیید به تمامیِ اصلاح طلبان نیست. نکتۀ باریک و اساسی ایناستکه
اصلاح طلبان در مجموع سرمایۀ اجتماعی بزرگی برای ایران و ایرانیان اند.
3.تخریب و ترور شخصیت
اصلاح طلبان(و هر جریان فکری و سیاسی دیگر)، کاری است ضد ملی، ضد
اخلاقی، مجرمانه و بیرون از دایرۀ خردورزی سیاسی و اجتماعی. از دو حال
خارج نیست: یا دشمنان اصلاح طلبان نادان و ناآگاه اند، یا دانسته در
خدمت قدرتهای بیگانه و در صف ازهمپاشیدن شیرازۀ امور کشور و درافکندن
آن در بیدولتی(آنارشی)، جنگ داخلی، کودتا، یا هجوم نظامی دشمناناند.
این واقعیت را باید با چشمان باز دریافت که تضعیف اصلاح طلبان از رهگدر
جنگروانی، دروغپراکنی، افترا، توهین، تهدید، تحدید و محاصره، هم به
زیان مردم است، هم به زیان کشور و هم به زیان حاکمیت.
4.فارغ از انگیزهها و
علتها-که درخور مطالعات و تأملات جدی جامعه شناختی، روان شناختی،
اقتصادی، مدیریتی، سیاسی و اجتماعی است-، محتوای شعار:«اصلاح طلب،
اصولگرا، دیگه تموم شد ماجرا»، مایه ای از خردورزی، واقع بینی، تدبیر
و دوراندیشی ندارد. به راستی، در دیماه 1396 چه کسانی این شعار را
ساختند؟ چند نفر این شعار را سردادند؟ آنان چند درصد از جمعیت هشتاد و
یک میلیونی ایران بودند؟ فارغ از سازندگان و اشخاصی که این شعار را
سردادند، یک موضوع مسلم است و آن سوء استفاده از آن توسط برخی مراکز
قدرت، رسانهها و افراد وابسته در خارج از کشور از طریق مصارۀ
فرصتطلبانۀ آن به عنوان «صدای ملت ایران» است. روشن است که اینگونه
صداهای مخرب که ملت ایران را هدف قرار میدهد، هیچ حاصلی برای
سرکردگان ستیزه جویی دربرندارد، زیرا شهروندان همواره با خرد جمعی در
محتوای گفته ها، ادعاها و شعارها میاندیشند، صلاح و فساد آنرا درک
میکنند و سرانجام راه خود را برمیگزینند. بی تردید هر صدایی را باید
شنیده شود و در پیام و خاستگاه آن باید تأمل کرد؛ اما باید به معترضان
هشدارداد که مسائل شخصی، صنفی، گروهی، قومیتی و مذهبی را با مسائل
بنیادین ملی، موجودیت ایران و سرنوشت ایرانیان درهمنیامیزند. پیگری
مطالبات مردم از حقوق اساسی آنان است، اما آدم عاقل و چیزفهم، هیزم به
آتشی نمی افکند که ایران و ایرانیان را به هاویۀ هرج و مرج و ناامنی
فروغلتاند و خود نیز قربانی لهیب آتشی شود که تروخشک را با هم
میسوزاند. لازم است در این اعلام خطر تأمل شود که راه حل اساسی مسائل
ایران، شامل بحرانهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی، به ویژه فساد
نظاممند، تبعیض، بیکاری و تنگی معیشت، فوران انرژیِ نارضایتیها به
شکل ستیزهجویانه، مانند تخریت، غارت و چپاول اموال عمومی و ایجاد هرج
و مرج و ناامنی در خیابانها نیست. این روشها هیچ حاصلی برای ناراضیان
دربرنخواهد داشت، جز افزودن به بارِ رنجها، داغها، دردها و محنتها.
راه درست، پیگیری جدی و مداوم مطالبات قانونی مردم از راه های غیرخشونت
آمیز و مدنی درفرایندی مداوم همراه با صبر و بردباری است.
ب.پیشنهادها
1.اصلاح طلبان ایران
نیازمند یک نظریۀ سیاسیِ همبسته، منسجم و دارای سازگاری معنایی و منطقی
اند. در 20 سال گذشته، دیدگاهها و مواضع اصلاح طلبان شامل گزارههایی
بوده است که در مواردی از انسجام منطقی برخوردار نبوده و پاره ای از
آنها در تناقض با پاره ای دیگر قرارگرفته است. به عنوان نمونه، از
سویی شماری از اصلاح طلبان، خود را آزادیخواه، قانونگرا، دموکراسی
خواه، برابری طلب و ناسیونالیست نامیده اند؛ اما از سوی دیگر، اصلاح
طلبانی نیز کوشیده اند دموکراسی و پدرسالاری، قانونگرایی و
فراقانونگرایی، استقلال و وابستگی، برابری و امتیاز ویژه، عملکرد
انقلابی و رویکرد مدنی، و تکثرگرایی و انحصارطلبی را به هم بیامیزند.
این ملغمۀ متناقض که در گفتارها و رفتارهای شمار قابل توجهی از اصلاح
طلبان دیده میشود، با منطق جنبش مدنی اصلاح طلبی- که هدفآن،
دموکراسیخواهی و پاسخگویی روزآمد بهخواستههای شهروندان است-،
سازگاری ندارد.
گذشت زمان، اصلاح طلبان
را به تجدید نظر جدی در باورها و مواضعاشان فراخوانده است. اگر آنان
بیدار نشوند و به این فراخوان پاسخ مثبت ندهند، به تدریج روند بازماندن
از تحولات اجتماعی ایران را به دست خویش تکمیل میکنند و به انزوا دچار
خواهند شد:«خواب نوشین بامدادِ رحیل/ بازدارد پیاده را ز سبیل.»(سعدی).
ضرورت ایجاب میکند که اصلاح طلبان، مانیفست فکری خویش را به گونهای
که به پرسش های نو در ایران پاسخهای نو بدهد، تدوین و منتشرکنند تا
در نهایت، بتوانند به عنوان جریانی پیشرو، دگرگونی طلب و آیندهنگر،
درعرصۀ اجتماعی و سیاسی ایران باقی بمانند و گام به گام به مسئولیتهای
ملی خویش جامۀ عمل بپوشانند.
2.اصلاح طلبان به
بازنگریِ جایگاه و نقش خود در صحنۀ سیاسی ایران نیازدارند. جایگاه جنبش
اصلاح طلبی در میانۀ نظام سیاسی و شهروندان، یعنی در عرصۀ عمومی است.
اصلاح طلبان میتوانند در عرصۀ عمومی از سویی خواستههای شهروندان را
مطالعه و صورتبندی کنند؛ از سوی دیگر، با تکیه به قدرت سیاسیِ برآمده
از نیروی شهروندان، با حاکمیت برسر میز مذاکره بنشینند و مطالبات مردم
را نمایندگی کنند. عرصۀ عمومی امکان پویایی، تلاشگری و انسجام اصلاح
طلبان را فراهم میسازد و به مثابۀ کانونی خروشان و خِردَمدار، آنان را
به اصلاح و تغییر سیاستها و ساختارها وامیدارد.
اصلاح و تغییر سیاستها،
به عنوان نمونه، سیاستگذاری در جهت توسعۀ اقتصادی و صنعتی ایران به
مثابۀ شالودۀ اصلاحات سیاسی، با بهرهگیری از ظرفیتهای ملی و بین
المللی، با درپیشگرفتن همکاری و همافزایی ملی، منطقهای و جهانی،
برمدار اعتماد و دوستی و با پرهیز از ماجراجویی، رادیکالیسم و
کارویژههای نظامیمحور است. اصلاح و تغییر ساختارها، به عنوان نمونه،
ایجاد دگرگونی در نظام انتخاباتی کشور به گونه ای است که شهروندان در
هنگامههای انتخابات ریاست جمهوری، مجلس و شوراها، بتوانند آزادانه و
بطور مساوی به عنوان نامزد و رأی دهنده در انتخابات شرکت کنند، آنسان
که برگزیدگان، یعنی رئیس جمهور، نمایندگان مجلس و شوراها، تبلور عینی و
آیینۀ تمام نمای آن چیزی باشند که به عنوان شهروندان ایرانی میشناسیم.
به عبارت دیگر، شهروندان به دور از تبعیض، امتیاز ویژه، گزینشگری و
دخالتهای فراقانونی انتخاب شوند، و کار جداکردن صواب از ناصواب و صلاح
از فساد، به درک و انتخاب خودِ شهروندان وانهاده شود؛ شهروندانی که
آزاد، برابر و عاقل آفریده شدهاند، از حق انتخاب کردن و انتخاب شدن
برخورداراند و قهراً مسئولیت انتخابهای خود را میپذیرند.
درتعیین مدیران اجرایی
کشور، جنش اصلاح طلبی، بدون اینکه لحظه ای پایگاه کانونی خود را ترک
کند، میتواند در روندهای انتخاباتی و سیاسی تأثیر بگذارد و از رهگذر
مذاکره و چانهزنی با حاکمیت، از نامزدها و مدیرانی که از تخصص و مهارت
برخورداراند، به سهگانۀ ایران، اخلاق و دموکراسی باوردارند و صدالبته،
«گندم نما و جو فروش» نیستند، حمایت کنند. براین اساس، تداوم جنبش
اصلاح طلبی، «اصل» است، و حمایت از نامزدهای انتخابات و مدیران، «فرع».
آن اصل اگر قدرتمند نباشد، این فرع ناکام میمانَد. اگر اصلاح طلبان
فاقد پشتوانۀ قدرت جنبش در عرصۀ عمومی باشند، تأثیرگذاری در اصلاح و
تغییر، و نقشآفرینی در انتخابات و انتصابات، خیالی خام خواهد بود.
آرایشی که از آن سخن میرود، مواجهه، رقابت، پیگیری، خطرکردن، مصالحه
و توافق با قدرت است. هیچ قدرتی، بیقدرتان و یا قدرت های ضعیف و
ناتوان را به بازی نمیگیرد. بنابراین، میتوان از اصلاح طلبان درخواست
کرد که قدم زدن روی پل عابر پیاده-که یکسرِ آن نظام سیاسی و سرِ دیگر
آن مردم اند- را رها کنند و با خروج از این برزخ، در عرصۀ عمومی متمرکز
شوند. فراموش نکنیم که عرصۀ عمومی، بزرگراه ساخته شده و آمادۀ رهنوردی
و کنشگری نیست. عرصۀ عمومی را با کّد یَمین و عرق جبین، باید ساخت و در
آن به حرکت درآمد. هدف جنبش اطلاح طلبی، ایجاد تغییر و اصلاح در جهت
ارتقاء امنیت ملی و منافع ملی در فرایند گذار به دموکراسی است، نه
دستیابی کنشگران به مقام ها و سِمَت های حکومتی. تقسیم غنائم در این
فرایند پرچالش و نَفَسگیر، نشانۀ خودمحوری و سادهاندیشی است.
3.اصلاح طلبان به
آموزشهای نظری، اخلاقی، سیاسی و تشکیلاتی و به دست آوردن مهارت لازم
برای کار جمعی نیازدارند. کادرسازی و ارتقاء نیروها با اجرای
برنامههای مدون، باید از اولویتهای جنبش اصلاح طلبی باشد. تربیت چنین
نیروهایی، به حجم کّمی و کیفی سرمایۀ اجتماعی و سیاسی ایران میافزاید
و از میان آنان، نخبگانی را در نهاهای کشور به خدمت میگیرد.
4.ارتباط سازنده با طبقات
اجتماعی ایران، حق تمام جریانهای فکری، احزاب و نهادهای مدنی است که
برپایۀ فصل«حقوق ملت» در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، درصدد آگاهی
بخشی، هماندیشی و همکنشی با هموطنان خویشاند. چنین ارتباطی، به
آموزش و تبادل تجربیات، همکاری و مشارکت اجتماعی و سیاسی میانجامد و
با افزایش تواناییها و مهارتها، همبستگی ملی و نگاهبانی از امنیت ملی
و منافع ملی را فراچنگ میآورد. اصلاح طلبان میباید در عرصۀ عمومی با
نمایندگان و سخنگویان طبقات اجتماعی به گفت و گو، تبادل نظر و تعامل
بپردازند.
5.پالایش جنبش اصلاح طلبی
از عناصر فرصت طلبی که با سوء استفاده از موقعیتها، به دنبال منافع
شخصی، خانوادگی، و گروهی خود هستند و در این مسیر به انواع فسادهای
سیاسی، اخلاقی ، اجتماعی و اقتصادی آلوده میشوند، ضرورتی مبرم و
اجتنابناپذیر است. اصلاح طلبان نباید از آفت های مُسریِ فرصت طلبی
غافل باشند. لازم است شفافیت در کنار پایبندی به مقررات و پیروی از راه
و رسم دموکراتیک در تصمیمگیریها، سرلوحۀ فعالیتهای اصلاح طلبان
قرارگیرد.
4.سخنپایانی
این نوشته را با ذکر دو
نکته به پایان میبرم:
1) ایرانِ آزاد، برابر،
مستقل، امن، صلحطلب و توسعه یافته، از طریق گذار تدریجی به دموکراسیِ
پیشرفته به سامان میرسد؛ ایرانی که در آن از رنج و محنت مردم کاسته
شود و زندگی با گوهر میهندوستی، اخلاق، معنویت و دینداری عجین گردد.
براین باورم که اینهمه درفرهنگ، و ساختارهای دموکراتیک سامان مییابد.
دموکراسی، پروژۀ ایران امروز و فردا است.
2) قرار نیست در فرایند
اصلاح و تغییر مسالمتآمیز و عاری از خشونت، در ایران معجزهای رخ دهد
و در کوتاهمدت تمام نابسامانیها بهسامان شود. اصلاح سیاستها و
ساختارها، کاری تدریجی، دشوار و درازمدت است. دراین مسیر، تاکنون
منزلهایی پیموده شده و منزلهای دیگری پیشرو است. درهر دورۀ زمانی،
به اندازۀ ظرفیتها، امکانات و تواناییها، باید کوشید و این راه را
تداوم بخشید.
منابع
بشیریه، حسین
(1382)، دیباچهای بر جامعه شناسی سیاسی ایران،دورۀ
جمهوری اسلامی، چاپ دوم، تهران، نشر نگاه معاصر.
محمودی، سید علی
(1396)، «لیبرال-سوسیال دموکراسی به مثابۀ غایت نهایی
در گذار به دموکراسی»، فصلنامۀ پویه، شمارۀ 2، زمستان.
Bullock, Alan and Oliver Stallybrass (1986), The Fontana
Dictionary of Modern Thought, Glasgow, Fontana- Collins.
---