---
چالش های اجرای یک قانون
ميزگرد
تحليل ملي شدن صنعت نفت ايران با حضور انور خامه اي، فريدون مجلسي
و سيد علي محمودي (بخش نخست)، روزنامه تهران امروز، 23 اسفند
1389
در تقویم ما
ایرانیان، روز 29 اسفند ماه به عنوان روز ملی شدن صنعت نفت ایران
نامگذاری شده است. نامگذاری این رو ز به این مناسبت به وقایع 6 دهه
قبل بر می گرد. در ان سال ها، کمیسیون نفت مجلس با ریاست دکتر محمد
مصدق طرحی را در خصوص ملی شدن صنعت نفت کشورمان به تصویب رساند و
در فضای ملتهبی که پس از ترور سپهبد رزم آرا نخست وزیر وقت
ایران(به دست خلیل طهماسبی و در مجلس ختم آیت الله فیض) به وجود
آمده بود، مجلس شورای ملی ان را نیز تصویب کرد و در روز 29 اسفند
1329 نیز، مجلس سنا این رای را تایید کرد و این مصوبه در همان روز
به امضای اخرین پادشاه ایران رسید. اجرای این قانون با دشواری هایی
رو به رو بود و همانطور که غلامحسین فروهر وزیر دارایی در دی ماه
سال 1329 در مجلس اعلام کرده بود، این نوع ملی کردن به معنای
ایرانی مصادره نیست و ایران غرامت ابطال یک جانبه قرارداد نفت را
باید بپردازد.
بعد از رزم آرا، حسین
علاء نخست وزیر شد ولی به علت اینکه ضوابط اجرایی این قانون هم
توسط مجلس به تصویب رسید، رئیس کابینه در اعتراض به مداخله مجلس در
امور اجرایی، در روز 7 اردیبهشت 1330 شمسی استعفا کرد. جمال امامی
و دکتر مصدق، این طرح اجرایی را تهیه کرده بودند. پس از حسی علاء،
دکتر محمد مصدق نخست وزیر شد و تا 25 مرداد 1332 که فرمان عزل وی
از سوی محمد رضا شاه ابلاغ شد، در راس قوه اجراییه قرار داشت و
عملا با کودتای آمریکایی 28 مرداد 1332 دولت وی ساقط شد. دولت دکتر
مصدق نتوانست در زمینه مبلغ غرامت با «شرکت نفت انگلیس- ایران»
توافقی حاصل کند. دولت انگلیس اعلام می کرد که اقدام ایران در لغو
یک جانبه قرارداد نفت، پیامدهای وخیمی به دنبال دارد. در نهایت نیز
و پس از بحرانی شدن اوضاع ایران، آمریکایی ها با انجام یک کودتای
کم هزینه در دنیای دو قطبی شده آن دوره، ایران را در دایره نفوذ
خود نگه داشت.
در میزگرد پیش رو که
با حضور دکتر انور خامه ای( از فعالان سیاسی دهه های قبل)، فریدون
مجلسی(دیپلمات بازنشسته و مترجم) و دکتر سید علی محمودی( استاد
دانشگاه ) برگزار شد، چرایی عدم اجماع نسبی جامعه ایرانی در ارائه
تحلیلی بی طرفانه از وقایع ملی شدن صنعت نفت بررسی شد. دکتر انور
خامه ای که در سن 95 سالگی با بزرگواری دعوت این روزنامه را برای
حضور در این میزگرد پذیرفته بود، به علت به همراه نیاوردن سمعک
نتوانست به سوالات مطرح شده، پاسخ های دقیق بدهد. بخش اول این
میزگرد را می خوانید.
در جلسه 24
اسفند ماه سال 1329 شمسي طرح ملي شدن صنعت نفت ايران به تصويب مجلس
شوراي ملي رسيد و مجلس سنا نيز در روز 29 اسفند همان سال، اين
قانون را تاييد كرد. بنابراين 60 سال از تصويب اين قانون ميگذرد و
ملي شدن صنعت نفت به يك پديده تاريخي تبديل شده است. با گذر زمان و
پس از شش دهه از وقوع اين پديده، چرا هنوز ما نتوانستهايم تحليلي
منصفانه و بيطرفانه در اين زمينه ارائه كنيم و به دور از حب و بغض
اين پديده تاريخي را بررسي كنيم؟
خامه اي:
اين سوال براي ما مطرح است كه ملي شدن صنعت نفت براي ما چه
فايدهاي داشته است؟ درست است كه در خصوص ملي كردن صنعت نفت به
مشكلاتي برخورديم و به كودتاي 28 مرداد 1332 و سقوط دولت مصدق منجر
شد و كنسرسيومي با حضور شركتهاي نفتي خارجي تشكيل شد ولي كساني كه
كودتا كرده بودند چه خودشان و چه پشتيبانان آنها نميتوانستند ملي
شدن صنعت نفت ايران را ناديده بگيرند و به هر حال به شيوه ديگري
ملي كردن صنعت نفت را به اصطلاح عملي كردند.بعد از كودتاي 28
مرداد، قرار شد كنسرسيوم نفتي ترتيبي بدهند تا عايدي ايران از
منابع نفتي كمتر از عايدياي نباشد كه قبل از ملي كردن صنعت نفت،
«شركت نفت انگليس و ايران» به ايران ميداد و به هر جهت از آن يك
مقدار بيشتر داده شود. اما آن برنامهاي هم كه دولت دكتر مصدق
گذاشته بوده و تصويب شده بود زير پا گذاشته بشود.
به اين ترتيب طرح،
شايد برگشت به آن چيزي كه قبل از ملي شدن صنعت نفت ايران پيشنهاد
شده بود و عايدياي در حدود درآمد عربستان و كشورهاي ديگر از نفت
ميگرفتند همان اندازه باشد. با اين حال همين اندازه عايدي براي ما
فوايدي داشته است. آنچه كه با تشكيل كنسرسيوم نفت نصيب ايران شد،
آن چيزي كه مصدق و ديگران در نظر داشتند، نبود و اصلا چيزي را كه
كميسيون نفت و مجلس تصويب كرده بود تغيير دادند ولي با همين اضافه
عايدي ما خيلي كارها كرديم. يعني به نفع ملت ايران خيلي كارها شد
از جمله اينكه يك مقدار وارد شديم به اينكه بتوانيم نفت را در
جاهاي ديگر اكتشاف و استخراج كنيم، پالايشگاههايي بسازيم و با
پالايش نفت، محتاج به واردات بنزين و فرآوردههاي نفتي نباشيم.
طرحي كه مجلس
شوراي ملي ايران تصويب كرد اين بود كه اساسا هيچ خارجي در صنعت نفت
ايران نباشد و اكتشاف، بهرهبرداري، فروش و هرگونه استفاده از
منابع نفت در دست خود ملت ايران باشد و هيچ كشور ديگري وارد اين
كار نشود.
دكتر مصدق به
كشورهاي خارجي نيز نامه نوشت و گفت بياييد از ما نفت بخريد. براي
مثال به ژاپن و ايتاليا نوشت و دو تا كشتي حامل نفت هم بارگيري شد.
مهندسان ما در آن دو سال يعني از زماني كه شركت نفت انگليس و
ايران، خلع يد شد و تاسيسات نفتي در اختيار ايران قرار گرفت تا
زمان وقوع كودتا، شاهكار كردند.
قبل از ملي كردن
صنعت نفت، دولت ايران دستش مثل گدا پيش «شركت نفت انگليس و ايران»
دراز بود و دولت ما پولي براي بودجه داخلي خودمان نداشت.
دولت رزم آرا كه
خودش وابسته بود به او هم پول نميدادند. دولتهاي قبل از او هم
معطل مانده بودند. شركت نفت بايد طبق قرارداد نفت، پولي به دولت
ايران ميداد ولي آن شركت هر چه خودش ميخواست پول ميداد.
بعضي سالها «شركت
نفت انگليس و ايران» اصلا به دولت ايران پول نميداد و دولت ايران
دستش معطل بود و نميدانست چه كار كند. دولت، حقوق كارمندان را
نداشت پرداخت كند. الان نمايندگان مجلس شوراي اسلامي ميگويند براي
بررسي لايحه بودجه ضيق وقت داريم و بايد بودجه دو دوازدهم تصويب
كنيم. در آن دوره هم مجلس شوراي ملي به صورت ماه به ماه بودجه را
تصويب ميكرد. يعني آن موقع هم اين گرفتاري را داشتيم.حقوق
كارمندان دولت كه مثلا معلم يا استاد دانشگاه بودند معطل ميماند
تا اينكه بودجه يك ماهه از تصويب مجلس بگذرد و حقوق كارمندان دولت
را بدهند. اين وضعيت بهوجود آمده بود. بعدا كه پول به دست ما آمد
در جاهاي ديگر سرمايهگذاري كرديم و نتيجه خوب گرفتيم. خيلي جاها
نيز به آن صورت كه مناسب بود استفاده نشد.
مجلسي:
ملي شدن صنعت نفت را بزرگترين واقعه سياسي براي ايران و ايرانيها
در قرن بيستم ميدانم ولي تحليل من، يك قدري متفاوت است با تحليل
كساني كه براي ملي شدن صنعت نفت فقط جنبه مالي و مادي قائلند.از
زماني كه اين نفت به دست آمد تا 60 سال پيش كه نفت ملي شد در مجموع
40 سال ميگذشت و در تمام آن مدت، كل نفتي كه در ايران استخراج شد
به اندازه نفتي است كه در حال حاضر در عرض دو سال در عربستان توليد
ميشود. يعني حجم و مقدار نفت توليد شده در ايران آنقدر زياد نبود.
من اعتقاد دارم كه
ما خيلي فقير بوديم. فقر در ايران از سال 1724 ميلادي يعني از زمان
سقوط اصفهان و جنگهاي ويرانگر آغاز شد و دو تا شوك بزرگ از جمله
قرارداد تركمن چاي در سال 1828 ميلادي بر شدت مشكلات افزود. ايران
تا آخرين روزهاي وجود امپراتوري روسيه خسارت ميپرداخت و پرداخت
غرامت، رمق اقتصادي براي ايران باقي نگذاشت. همين نفت دارسي تنها
منبع قابل اتكاي دولت ايران بود كه اين هم خودش مايه تاسف است.
جنبه مهمتر ملي
شدن صنعت نفت در ايران و آن شور و هيجاني كه بهوجود آورد اين است
كه ملتي را نسبت به گذشته تاريخي خودش دوباره بيدار و آگاه كرد. يك
ملت فقير و از پا افتاده را دوباره خواست بر پا بلند كند. نفس
مبارزه با رفتار استعماري غربيها و بخصوص انگليسيها با ملت ايران
مطرح بود.
مردم ايران طعم
استعمار را نچشيده بودند. كساني كه ميگويند ما مستعمره نبوديم
وليكن از مستعمره، وضع ما بدتر بود يا كمتر از آن هم نبود اشتباه
ميكنند. به اعتقاد من، اساسا ما جاذبهاي براي استعمار نداشتيم.
در اين مملكت فقر زده، ما چيزي نداشتيم كه استعمار را به هوس
بيندازد و بيايد اين منافع را به تاراج ببرد. تنها چيزي كه داشتيم
نفت بود و ما آن را هم ملي كرديم. وقتي كه فهميديم نفت ارزش دارد
پاي آن ايستاديم و آن را ملي كرديم.
آن موج ضد
استعماري كه در ميانه قرن بيستم در تمام جهان استعمارزده برخاسته
بود به ايران هم آمد. يعني يك آگاهي و يك خودآگاهي در ايران به
وجود آمد. سياستهاي ناسيوناليستي هم كه از سال 1300 شمسي به بعد
در ايران آغاز شده بود به اين وضع كمك ميكرد تا مردم در برابر
رفتارهاي اهانت آميز انگليسيها بايستند. آن رفتارها به مراتب بدتر
از خسارتهاي مادي بود كه به ايران ميزد و به خودشان اين حق را
ميدادند كه در كشور خودمان با ما بدتر رفتار بكنند تا آن كساني كه
آنها را بردگان و ملل تحت استعمار خودشان ميدانستند. مسئله ورود
سگ و ايراني ممنوع، به محل زندگي اينها در ساختمانهاي مسكوني شركت
نفت يك صحبت دور از واقعيت نيست.رفتارهايي كه شركت نفت با
انگليسيها داشت و رفتارهايي كه با ايرانيها ميشد در همان محدوده
شركت نفت كه تنها سازمان بزرگ اقتصادي ايران بود، بر كسي پنهان
نيست.
در «شركت نفت
انگليس و ايران» به جاي بهكارگيري ايرانيها عده زيادي تكنسين و
عناصر هندي را به كار گمارده بودند. به نظر من، اگر قرارداد
گلشائيان و اگر قرارداد سپهبد حاج علي رزم آرا امضا هم شده بود از
نظر اقتصادي چندان تفاوتي با ملي شدن صنعت نفت نميكرد. آنچه كه در
ملي شدن صنعت نفت ايران اهميت داشت بر پا شدن آن شور ملي و بازگشت
اعتماد به نفس ملي بود و آن چيزي بود كه در سال 1828 با قرارداد
تركمنچاي از دست داده بوديم و خودمان را در برابر غرب و چشمهاي آبي
ذليل و ناتوان ديديم، آن را داشت جبران ميكرد و آن را نيز جبران
كرد.
در وضعيت فعلي
چرا نميتوانيم تحليل منصفانه ارائه بدهيم از اتفاقي كه 6 دهه قبل
رخ داده است؟
مجلسي:
به اين موضوع هم ميرسم. ميخواهم آن شور و هيجاني را توصيف كنم كه
به وجود آمد.آن موقع من بچه دبستاني بودم. در آن زمان، ما مردمان
ثروتمندي نبوديم. آنهايي هم كه در بازار بودند و قدرتي داشتند نسبت
به ما ثروتمند بودند و امكاناتي داشتند ولي اشتياق مردم با تمام
مشكلات براي خريدن برگههاي قرضه ملي يك نوع ابراز افتخار بود و
همه مملكت را به شور و هيجان در آورده بود. ما بعدا از آن شور و
هيجان انتظارات مادي اضافه بر امكان داشتيم. يعني ميخواهم بگويم
صنعت نفت با ملي شدن، آن خدمتي را كه بايد از نظر سياسي به ايران
ميكرد آن وظيفه را به انجام رسانده بود. حالا ما بايد ميتوانستيم
وارد مرحله دوم بشويم چراكه ملت ما احساس استقلال ميكند. به
اعتقاد من،ملي شدن صنعت نفت در ايران، بيشتر سمبليك است تا يك
اقدام اقتصادي چنين و چنان. تركيه نه نفت داشته و نه دارد ولي الان
وضعيت اقتصادي آن كشور چند بار بهتر از ايران است. پولي را كه
تركيه ميدهد و نفت خام وارد ميكند، ما ميگيريم و نفت را
ميفروشيم ولي وضع ما با تركيه قابل مقايسه نيست. نفت تنها منبع
درآمد ما نبايد ميبود.
اما چند نكته هست
كه به دنبال ملي شدن صنعت نفت پيش آمد؛ يكي از اينها تضادهاي سياسي
داخل ايران در همان روزها بود. آن رقابتها هيچكدام شان منصفانه
عمل نكردند. متاسفانه حزب توده به علت اينكه مسائل را از ديد كاملا
ايدئولوژيك ميديد بخصوص در زمان استالين هر كسي را كه خارج از
چارچوب حزب توده ميخواست بينديشد يا عمل بكند، او را خائن و
بيوطن و غير قابل تحمل ميدانست. يعني خطكشياي كه كرده بود يا
سفيد سفيد بود يا سياه سياه. آن فرهنگ كه همه كساني كه جور ديگري
فكر كنند خائن هستند، فرهنگي بود كه حزب توده با ديد استاليني در
ايران به ارمغان آورد.
مسائل بعد از 30
تير 1331 شمسي هم قابل بررسي است. در ضمن، آيزنهاور در 1952 در
آمريكا به قدرت رسيد و رئيسجمهور شد و دوره رياستجمهوري ترومن
تمام شده بود. آمريكاييها براي خودشان يك 28 مرداد درست كردند.
فكر نكنيد مك كارتي از سپهبد آزموده خيلي روشنفكرتر و بهتر بود. او
همين بلا را سر مملكت خودش آورد. در آن زمان حزب توده حضور خود در
صحنه سياسي را در روزنامه خودش بزرگ كرد و آمريكاييها نيز وحشت
زده ميشوند. جنگ كره هم، يك جنگ سرد نبود.
ميخواهيد
بگوييد به قدرت رسيدن نامزد جمهوريخواهان و شكست دموكراتها در
انتخابات رياستجمهوري ايالات متحده از يك طرف و تحولات و حوادث
داخل ايران از طرف ديگر فضا را به نحوي فراهم كرد كه به فكر انجام
كودتا بيفتند؟
مجلسي:
فضا در آمريكا فراهمتر از آن بود كه پيروزي اين حزب يا آن حزب روي
آن اثر بگذارد. در عين حال، دكتر مصدق جنگ سرد را در نيافته بود.
تبديل شدن دنيا به دو بلوك را در نيافته بود. در بين اين دو بلوك
يا بايد بند بازي ميكرد يا بايد يك جناح آن را ميچسبيد. ما به
عنوان ايراني، امروز بايد نگاه كنيم كه چه چيزي در قالب منافع ملي
ايران ميگنجد. من اعتقاد دارم كه منافع ملي، مهم است. مرحوم دكتر
مصدق حقوقدان بود و حقوقي فكر ميكرد. در حالي كه شما در سياست
بايد ببينيد منافع و مصالح در كجاست و مجبور به معامله هستيد.
محمودي:
شما پرسشي را چند نوبت تكرار كرديد كه چرا نميتوانيم بعد از 60
سال به يك تحليل روشن و واقع بينانه و بيطرفانه برسيم. به نظر من
مشكل روش شناختي، مشكل اساسياي است كه نگذاشته است به يك تحليل
دقيق و ارزيابي بيطرفانه و واقع بينانه برسيم. من اين مشكلات را
در پنج بخش بيان ميكنم. در موضوع مورد بحث ما كه يك موضوع تاريخي،
فني و اقتصادي است اولين مشكل روش شناسانه در تحليل تحولات مربوط
به مسئله نفت در ايران، بر ميگردد به ديدگاههاي افرادي كه خودشان
درگير اين تحولات بودند. اين افراد يا نماينده مجلس بودند يا در
دولت بودند يا در شركت نفت بودند يا در احزاب سياسي آن دوره فعاليت
ميكردند. طبيعي است كه تعلقات، دلبستگيها و احيانا دلخوريهايي
كه آنها نسبت به رقباي خودشان دارند، ميتواند در ديدگاههاي آنها
نسبت به تحليل تحولات تاثيرگذار باشد تا چه برسد به اينكه افرادي
جزو فرزندان يا بستگان چهرههاي كليدي اين دوران 60 ساله باشند و
بعضي از آنها هنوز در عرصه عمومي ايران فعاليت ميكنند.
مشكل دوم
روششناسي، تقليل درك تحولات به سياست پيشگان و كنشگران سياسي است.
يعني اين عاملان در مركز توجه تحليلگر قرار ميگيرند بدون اينكه
زمينه تاريخي چه از نظر داخلي و چه از نظر بينالمللي در نظر گرفته
بشود. سخن از اين ميرود كه كيانوري چه كرد يا دكتر مصدق چه عكس
العملي نشان داد يا موضع آيتالله كاشاني چه بود. البته كه بايد
كنشگران را مورد توجه قرار داد اما نميشود تحولات را به كنشگران
تقليل داد.
مشكل سوم روش
شناسانه بر ميگردد به افراط در عمده كردن دلايل و عوامل داخلي
پيروزيها و شكستها يا عوامل خارجي. يعني برخي افراد، مسائل را
صرفا در بعد داخلي پر رنگ ميكنند و بعضي با كم توجهي و كم رنگ
كردن دلايل و عوامل ملي و داخلي، توجه خودشان را به و قدرتهاي
خارجي و بازيگران آن دوران كه انگلستان و شوروي و آمريكا بودند،
معطوف ميكنند.
مشكل چهارم، سنجش
رخدادهاي گذشته است با فضاي كنوني ملي و بينالمللي امروزي. به
بيان ديگر با ملاكهاي امروزي، رخدادهاي گذشته را مورد توجه قرار
دادن. گويي كه به عنوان مثال امنيت در آن دوره، هم سطح امنيت ايران
در دوره كنوني بود در واقع مجموعه آنچه كه تغيير و تحول اجتماعي و
سياسي چه در بعد ملي و چه در بعد بينالمللي است، بايد مورد توجه
قرار بگيرد. اين از نظر دور ميماند و ما با ملاكهاي امروزين به
ارزيابي گذشته ميپردازيم. در حالي كه ما بايد شرايط گذشته را با
در نظر گرفتن مولفههايي كه در گذشته وجود داشت، مورد ارزيابي و
قضاوت قرار بدهيم.
پنجمين مشكل روش
شناسانه، نوعي واقعيت گريزي و نگاه به تحولات تاريخي از منظر آرمان
گرايانه و نوعي بازگشت به افتخارات ايران گذشته و سرنوشت تاريخي
زرين گذشته است. اين مشكل كساني را كه از اين زاويه مسائل تحليل
ميكنند با تناقضها و نا سازگاريهاي مختلفي رو به رو ميشوند. من
ميخواهم با درس گرفتن از اين مشكلات يا معضلات روش شناسانه به
موضوع مورد بحث بپردازم.
آن زماني كه رضا
شاه، قرارداد دارسي را با عصبانيت در بخاري مياندازد و به آتش
ميكشد، شوكي وارد ميشود كه نتيجه آن انعقاد قرارداد 1933 ميلادي
يا همان قرارداد 1312 خورشيدي است. از قرارداد دارسي تا قرارداد
1312 شاهد تغيير و تحولاتي در متن قرارداد هستيم. اگر چه در هيچ يك
از اين قراردادها يا در اكثر اين قراردادها آنچنان كه بايد و شايد
منافع ملي و امنيت ملي خودمان را جستوجو نميكنيم ولي در عين حال
تغييرات و تحولاتي را ميبينيم. شما به ايران آن زمان نگاه كنيد،
بعد از استخراج نفت در ايران، وقتي كه ميخواهيم از نفت خودمان
استفاده كنيم با دو جنگ جهاني رو به رو هستيم. در جنگ اول تا حدودي
و در جنگ جهاني دوم تا حدود زيادي درگير مسئله جنگ ميشويم. در
شرايط نا امني و در شرايطي كه كشور در اشغال بيگانه قرار گرفته
است، دولتمردان ايران بايد كه به مسئله نفت هم بپردازند و حقوق ملت
ايران را استيفا كنند. من يكي، دو مثال تاريخي ميزنم كه در تحليل
هم بتوانيم از آن استفاده كنيم.
موقعي كه قوام به
عنوان نخست وزير در سال 1326شمسي به مسكو ميرود، استالين شرايطي
را در مقابل او قرار ميدهد كه بسيار تكاندهنده است. اين قوام است
كه با پيچيدگي ذهني و نبوغ سياسي خودش صحنه را عوض ميكند و شرايط
را بر ميگرداند به سمت منافع كشور ايران. استالين به قوام ميگويد
كه سياست خارجي ايران بايد با شوروي هماهنگ باشد، حكومت خود مختار
آذربايجان ايران بايد توسط ايران مورد شناسايي قرار بگيرد و نفت
شمال ايران بايد به شوروي اعطا بشود.
اما قوام با زمان
بازي ميكند و پيشنهاد را رد ميكند و قصد بازگشت به ايران ميكند.
با نرمشي كه استالين از خودش نشان ميدهد تقاضاي يك شركت مختلط بين
ايران و شوروي براي نفت شمال مطرح ميشود. وقايعي كه بعد از اين
اتفاق ميافتد به نظر من، نقش كنشگر سياسي را در بدترين شرايط
سياسي و در قصه نفت شمال ايران نشان ميدهد. من قصد بيان گزارشهاي
تاريخي را ندارم. قصدم اين است كه دشواري سياستمداران ايران را در
آن زمان براي حفظ حقوق كشور و استيفاي حقوق ملي در نظر بگيريم.
تحولات و رخدادها در اختيار نخستوزير نبوده است و نخستوزير هم
محصول اين شرايط بحراني بوده است.
آقاي دكتر
محمودي، به نظر شما با رفع آن مشكلات روش شناختي قادر خواهيم بود
به تحليل بيطرفانه دست يابيم و در اين زمينه به اجماع نظري
منصفانه برسيم؟
محمودي:
بله؛ اما تا زماني كه آن مشكلات روش شناختي بر سر راه تحليل هست،
ما با مشكل فهم دقيق تحولات مواجه هستيم. به همين خاطر من از بحثي
كه كردم وارد بحث مصداقي شدم. با پرهيز از اين مشكلات روش شناختي،
ميتوانيم ببينيم كه صورت مسئله چيست.
قرارداد
دارسي در زمان مظفرالدين شاه قاجار بين دولت ايران از يك طرف و
ويليام ناكس دارسي از طرف ديگر (در سال 1280 شمسي) منعقد شد. در
اين قرارداد مقرر شد كه در قبال امتيازاتي كه حكومت ايران به طرف
مقابل در خصوص استخراج نفت خام و قير و گاز طبيعي ميدهد، طرف ديگر
قرارداد ميپذيرد بخشي از سهام شركت نفتي كه تاسيس ميشود و سود
سالانه به ايران بدهد و از حفر چاه نفت در اماكن مقدسه ايران پرهيز
كند. با اين حال، چرا بعدها ايرانيها اين قرارداد، قرارداد
تجديدنظر شده آن كه در سال 1933 امضا شد را ناعادلانه ميدانستند و
آيا قيد شدن اين موارد در قرارداد مورد بحث منافع ايران را تامين
نميكرد؟
خامه اي:
بخشي از سهام شركت نفت را نيز در بازار فروختند و برخي خانوادهها
اين سهام را خريداري ميكردند. من يادم هست وقتي كه در آلمان مشغول
تحصيل بودم، ميديدم كه بعضي از اقوام آيتالله كاشاني كه سهام اين
شركت را خريده بودند، همه جا مينشستند و ميگفتند ما سهامدار شركت
نفت هستيم. من نميدانم واقعا چقدر سود به صاحبان سهام، ميدادند.
آنها به ايران حق الامتياز ميدادند. در قرارداد دارسي آمده بود كه
بايد 16 درصد حداقل حق الامتياز بدهند. اين حق الامتياز بود كه آن
را نميدادند و شركت نفت، حساب سازي ميكرد. بعدا وقتي كه آمدند به
حسابها رسيدگي كردند ديدند كه براي همان 16 درصد، هزار جور حساب
سازي كرده بودند و نصف يا ثلث آن را به ما ميدادند.
مجلسي:
بيشتر قراردادهايي كه در عصر قاجاريه منعقد ميشد، خيلي عاقلانه
نبود. بيش از اينكه دنبال عادلانه يا غير عادلانه بودن آن باشيم
بايد به عاقلانه بودن يا غير عاقلانه بودن آن نگاه كنيم. قبل از
قرارداد دارسي، قاجارها قراردادهاي اكتشافي منطقه چغازنبيل و شوش
را با خارجيها امضا كرده بودند.
طرفهاي خارجي
قرارداد در آن زمان ميگفتند ما قرارداد ميبنديم و آنچه سنگ و آجر
و سفال است را با خودمان از ايران ميبريم. مثلا همين آثاري كه
الان در موزه لوور فرانسه است در كاخ داريوش در شوش كشف كرده
بودند.
اين ديگر بستگي
به خود پادشاه داشته است. ناصرالدينشاه، پادشاه وقت ايران در
قراردادي كه با انجمن علمي فرانسه انعقاد كرد ميپذيرد تمام
عتيقههاي كشف شده در شوش(بهغير از طلا و نقره) به صورت رايگان به
آن انجمن داده شود و عتيقه جاتي كه از طلا و نقره باشد به ايران
داده شود. اين سطح توانايي ايران است كه چقدر با طرف مقابل بازي
كند و در زمان منعقد كردن قرارداد چانهزني داشته باشد.
مجلسي:
ايراني وجود نداشت تا وقتي كه مشروطه نشده بود.
به هر شكل
حكومتي در سرزمين ما وجود داشت و خارجيها با آن قرارداد مي بستند.
مجلسي:
همه چيز متعلق به شاه بود. تمام عظمت مشروطه به خاطر اين بود كه
مملكت را از شاه گرفت و به ملت ايران داد. اما اينكه يك نفر سرش
كلاه ميگذارد و زير آبي كلكي ميزند و در بودجه كلك ميزند اين
چيزي ديگر است. قرارداد دارسي در زماني منعقد شد كه جنبش مشروطه
اتفاق نيفتاده بود. بعد از جنبش مشروطه است كه حساب و كتابها
متعلق به ملت ايران است. آن قرارداد دارسي هم كه امضا كرده بودند
در واقع قمار ميكردند و معلوم نبود كه نفت حتما كشف ميشود.
مشكل بعدي ما،
مشكل چانهزني بود كه بايد سهم خودمان را بالاتر ميآورديم. در يك
مرحله آن را تا 30 درصد بالا آورديم و در مرحله بعدي روي 50 درصد
از سود خالص شركت نفت بالا آمد. يك سوال اين است كه آيا الان
كشورهاي نفتخيز منتفعتر هستند يا كشورهاي مصرفكننده عمده صنعتي
جهان. جالب است بدانيد در حال حاضر، در اروپا بر نفتي كه وارد
ميكنند 400 درصد ماليات ورودي ميبندند و يكي از بزرگترين
رقمهاي عايدي بودجهاي اين كشورها، ماليات غيرعادي بر واردات نفت
است.
در مجموع من
معتقدم كه قرارداد عاقلانه نبود. يك علتش هم اين بود كه ما عاقل
نبوديم. آخر ما هم مقصريم. ما بايد عقل داشته باشيم و كار ما بايد
عاقلانه باشد.
البته چارهاي
نبود. ما مملكت فقيري داشتيم. در همان زمان هر سال شترها باقيمانده
خسارت تركمنچاي را بار ميزدند و ميپرداختند.
مسئوليت ما از آن
به بعد اين بود كه بايد ميتوانستيم به بهترين وجه از اين درآمد
استفاده كنيم. اگر كارنامه 60 سال اخير بعد از ملي شدن نفت را
ببينيم متوجه ميشويم از اين درآمد در سرمايه گذاريهايي استفاده
كردهايم ولي بهينه و بهترين استفاده را نكرديم. همين اندازه كه
امروز مجبوريم يك مقدار بنزين خودمان را از خارج وارد كنيم يا اگر
بخواهيم هنر كنيم ميگوييم به جاي واردات، يك مقدار مواد صادراتي
پتروشيمي را به بنزين تبديل ميكنيم. با اين حال، من معتقدم كه
اهميت سياسي اجتماعي و رواني ملي شدن صنعت نفت ايران، براي ملت
ايران به مراتب بيشتر از سود اقتصادي آن بود.
محمودي:
من باز بر ميگردم به نكاتي كه از نظر روش شناسي بيان كردم. بحث
اصلي اين نيست كه قرارداد نفت عادلانه بود يا عادلانه نبود يا
اينكه عاقلانه بوده است يا عاقلانه نبوده. ما براي اينكه بتوانيم
بهرهاي براي شرايط امروزي ايران بگيريم بايد يك درك همه جانبه
نسبت به وضعيت و شرايط آن زمان داشته باشيم. من مايل هستم كه
بياييم حوادث بعد از كودتاي 28 مرداد و موضوع كنسرسيوم نفتي را
نگاه كنيم.
سيد حسن
تقيزاده (وزير ماليه وقت ايران) در نامهاي كه در آذرماه سال 1311
شمسي به آقاي جكس (مدير دفتر ايران شركت نفت) نوشته آورده است كه
قرارداد دارسي مصالح و منافع مملكت ايران را تامين نميكند و اگر
شركت نفت انگليس و ايران، حاضر شود منافع ايران را مطابق نظر دولت
ايران طبق عدالت و انصاف منعقد ميكند تامين كند، ايران هم قرارداد
بهتري را براي آن شركت قائل خواهد شد. آيا اين نوع نامه نگاريها
دلالت بر اين دارد كه آن شركت به فكر منافع خودش بوده است و به فكر
تامين رضايت كشور دارنده آن ذخاير نفتي نبوده است؟
مجلسي:
قرارداد منعقد شده است. حالا بايد با آن راه بياييم و چاره جويي
كنيم.حرف آقاي تقيزاده هم وحي منزل نيست. اين يك نوع سياست
چانهزني است. در چانهزني هر كسي سعي ميكند به طرف مقابل بگويد
چيزي كه به من ميدهي كم است و به نحوي آن را زيادتر كن.
اگر نفتي پيدا
نشده بود اصلا اين بحثها پيش نميآمد. نفت پيدا شده است و چرتكه
انداختهاند و دزديهايي هم شده و يك مقدار نفت پنهاني بردهاند.
يك مقدار حسابسازي كرده بودند. وقتي اين مقامات، آن نوع اقدامات
شركت نفت را نيز ميبينند لج شان ميگيرد و چانهزني ميكنند. اين
يك چانهزني است؛ چانهزني بعد از اينكه پي بردهاند در اينجا
منافع جدي و اصولي وجود دارد.
---