|
|
---
ماهنامۀ مشق فردا، شمارۀ 7، امرداد
و شهریور 1400
مقدمه
اشغال بخشهای عمدۀ افغانستان
از سوی گروه تروریستی طالبان در یک ماه اخیر که با کشتار مردم همراه
شده، باردیگر پرسش از چیستی
طرز فکر،
هدفها و عملکرد این گروه شورشی را به میان آورده است. نهادها و افراد
معدودی در ایران اخیراً ادعا کردهاند که این گروه از«تروریست»
به«سختگیر» تغییر ماهیت داده است(سایت
مشرق،
وابسته به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی). نیز شخصی از مجلس شورای
اسلامی در حساب توییتری خود نوشته است:«طالبان یکی از جنبشهای اصیل
منطقه و با زمینۀ قوم پشتون است. حضور[هیئت طالبان] در سفارت جمهوری
اسلامی[ایران]
در دوحه را بایستی به فال نیک گرفت. همکاری با آنان میتواند به گسترش
ثبات در جامعۀ افغانستان و جلوگیری از نفوذ گروههایی همچون داعش منجر
شود. نباید در دام بازنمایهای اشتباه رسانههای آمریکایی از آنان
بیفتیم.» (hamshahrionline.ir،
سایت روزنامۀ
همشهری،
12 آذر ماه 1399).
اینکه طالبان چه انگاره های ذهنی و چه
عملکردی در پنج سال«امارت اسلامی افغانستان»
از سال
1996 تا 2001
داشته و اکنون چه میگوید و چه میکند، پرسشی بنیادین است، زیرا بدون
شناخت طالبان دیرور
نمیتوان طالبان امروز
را به درستی شناخت و ارزیابی دقیقی از مواضع و عملکردهای آن داشت. برای
بازبینی پروندۀ امارت پیشین طالبان-که تاکنون کتابها و مقالات بسیاری
دربارۀ آنان منتشر شده-، در این روزهای آمیخته با ترس، خشونت، مرگ،
آوارگی و بی پناهی مردم افغانستان، کتاب وحید مژده(1397-1333) با نام
افغانستان و پنج سال سلطه طالبان
را انتخاب کردم. این کتاب که چاپ نخست آن در افغانستان و چاپ دوم آن از
سوی«نشر نی» در سال ۱۳۸۲
در تهران منتشر شده، روایتی مستقیم و دست اول از طالبان به دست میدهد.
وحید مژده پژوهشگر، نویسنده، شاعر و کارشناس برجسته و نامآور در امور
افغانستان و منطقه بود. از آثار او کتاب
روابط سیاسی ایران و
افغانستان در قرن بیستم،
مجموعه شعر ستیز با
طوفان و همین کتاب
افغانستان و پنج سال
سلطه طالبان است. مژده
در ۲۹
عقرب[آبان] سال ۱۳۹۷
هنگامی که حوالی ساعت ۵
بعد از ظهر در شهر کابل نزدیک سفارت روسیه به سوی مسجد جهت اقامه نماز
روانه بود، توسط دو موتورسیکلت سوار به رگبار گلوله بسته شد و در دم
جان سپرد. قتل فجیع این چهره شناخته شده در افغانستان بازتاب گستردهای
داشت. مقامات بلندپایه افغانستان و در رأس آنان محمد اشرف غنی رئیس
جمهوری با صدور اعلامیههایی ضمن ابراز تأسف، ترور مژده را به شدت
محکوم کردند. در کتاب
افغانستان و سلطه طالبان،
زوایای باورهای شریعتمحور، هدفها، محیط تربیتی، رفتار اخلاقی و
ساختار امارت اسلامی، همانند ترکیب داوطلبان، بخشهای نظامی، امنیتی،
قضایی، دیپلماتیک، و نیز ضعف رهبری و اختلافات داخلی آنان بازتاب داده
شده است.
در این پژوهش، میکوشم به
پرسشهای سهگانۀ زیر بطور فشرده پاسخ بدهم:
1. آیا ذهن و فکر طالبان امروز
با طالبان 25 سال قبل که در افغانستان بهقدرت رسیدند، تفاوتی کرده
است؟
2. آیا طالبان امروز از
استبداد دینی (1) و استفادۀ ابزاری از مذهب در جهت قدرتطلبی
فاصلهگرفتهاند و ذهن و کردار خویش را اصلاح کرده اند؟
3. آیا سیاستها، روشها و
رفتارهای آنان با مردم افغانستان از قبیل اعمال خشونت، ترور، کشتارهای
دستهجمعی، ایجاد ترس در بین مردم، شلاقزدن زنان و مردان بیدفاع در
ملأ عام، آوارهکردن مردم از خانه و شهرشان، فسادهای مالی، اخلاقی و
جنسی، و مانند اینها کنارگذاشته شده و یا کاهش یافته است؟
فرضیۀ ای که در این مقاله به
آزمون نهاده میشود، از این قرار است: طالبان امروز با طالبان دیروز،
از نظر ذهنی و فکری، نگرش ابزاری به دین در شاکلۀ استبداد دینی،
سیاستها و روشها، اخلاقستیزی، خشونتورزی و انواع فساد، تفاوتی
نکرده است.
این مقاله شامل دو بخش است. در
بخش یکم با عنوان«طالبان دیروز»، زیر عنوانهای سنگوارگیِ ذهنی،
اخلاقستیزی، خشونتورزی، تشتت دونگروهی و روابط خارجی، بر اساس گزارش
وحید مژده، وضعیت طالبان از نظر بینش و کنش در دورۀ پنجسالۀ سلطۀ آنان
بر افغانستان تبیین و تحلیل شده است. در بخش دوم خواننده با «طالبان
امروز» با تمرکز بر رخدادهای ماههای اخیر در افغانستان آشنا خواهد شد.
یکم. طالبان دیروز
1. سنگوارگی ذهنی (خِردستیزی)
طالبان از مناطق بَدَوی به شهر آمدند، نسبت
به شهر بدبین بودند و بسیاری از آنان نظام شهری را موجب رشد بیدینی
میدانستند و به تحصیلکردگان مدارس غیردینی با سوءظن مینگریستند. در
روستاهای دورافتاده، مدارس دخترانه نبود. طالبان با چنین تجربۀ اجتماعی
به شهر آمدند اما نتوانستد ارزشهای مدنیِ شهرنشینی را درک کنند و
پذیرا شوند. مژده در کتاب خود فقراتی ذکر میکند که نشانگر ذهنهای
بسیط، بدوی و خرافاتی آنان دربارۀ دین است. به عنوان نمونه، ذهنیت
عوامانۀ ملا محمد عمر(1392-1339) در مقام رهبر امارت اسلامی، در یک
مصاحبۀ مطبوعاتی آشکار میشود. او در برابر پرسشی در ارتباط با نظر
بعضی از مردم امارت اسلامی در مورد«تندروی در دین» میگوید که ما از
نظام اسلامی دست بر نمیداریم، دشمنان ما را به تندروی متهم می کنند تا
در امور داخلی ما مداخله کنند. سپس میافزاید:«اسلام مخالف با تندروی
است، اما با آنان که میخواهند احکام شرع را مطابق به نیتهای فاسد خود
تفسیرکنند نیز مخالف است.»185 آشکار است که این ملا، نخست تفاوت بین«
اسلام» و «فهم از اسلام» را نمیداند. دوم، دانشی از قرائتهای متکثر
از متن(در اینجا دین) ندارد و تفسیرهای خلاف رأی خود را مردود میداند.
سوم، مدعی است که میتواند«به نیتهای فاسد» دیگران راه بگشاید و از
آنها به دیگران خبر بدهد(188-183). (مجلۀ عربی
الامارهالاسلامیه،
قندهار، اوت 2000). نمونۀ دیگر، روایت مژده است. او مینویسد به نزد
منشی قاضیالقضات رفته بوده که شخصی از منشی او میخواهد عرضحال او را
به اطلاع قاضیالقضات برساند، به این شرح که فتوای عالمی را در مورد
مسئله پرکردندندان جویا شده و او در پاسخ گفته که هیچ اشکالی ندارد.
اما بعداً از پیشنماز مسجد محلهاشان که پرسشکرده، او جواب داده در
صورتی که شخصی دندان خود را پُر کند، وضو و غسل او باطل است! است.
عرضحال دهنده در ادامه می گوید به دکتر مراجعه کردم تا دندانم را
پرکند. دکتر میگوید در صورتی این کار را خواهمکرد که برای من از
محکمه فتوا
بیاوری. منشی او را شماتت میکنند و فیالحال نظر دو نفر مولوی صاحبانی
که حاضر بودند را جویا میشود. آنان نظر آن عالم را تایید میکنند که
پرکردن دندان خلاف شرع نیست. عرضحال دهنده خواهش میکند که همین فتوا
را پای عریضه بنویسید. آنها استنکاف میکند و در جواب میگویند:«این
فتوا را نمیتوان روی کاغذ نوشت، زیرا این مسئله اختلافی است!»(مژده،
1382: 108-197).
طالبان افزون بر بستن دروازه
های تحصیل بر روی دختران، برای آموزش پسران نیز شرایطی را اعمالکردند
که به معنی بسته شدن نامرئی درهای مدارس پسرانه بود. آنان در مورد
محدودکردن آموزش از این هم فراتررفتند. مژده مینویسد:«در یک کشور
اسلامی، ضرورت تأسیس مدارس دینی بر هیچکس پوشیده نیست، ولی اینکه
طالبان سعی داشتند تا مدارس دینی را یکسره جانشین مدارس عصری سازند، به
هیچ صورت قابل توجیه نبود. به عنوان مثال، در کابل لیسۀ[دبیرستان/
lycee]
زرغونه را که قبلاً یک لیسۀ دخترانه بود، به دارالحفاظ(مدرسۀ حفظ قرآن
مجید) برای پسران مبدلکردند.»(همان، 112-111). به دستور ملا عمر رهبر
طالبان، مدارس افغانهای تُرک که یک نهاد غیر انتفاعی ترکیه بود که
مسئولان آن با مصارف هنگفت، ساختمانهای مخروبه را در چندین ولایت
بازسازی کرده بودند، بسته شد. سپس وسایل پیشرفتۀ تعلیم و تربیت این
مدارس به دستور او ضبط شد و مدیران و مربیان آن از افغانستان اخراج
شدند. از نمونههای شگفتانگیز، ممنوع کردن تدریس ریاضیات در مدارسی
بود که موسسه غیرانتفاعی دیگری در مساجد برای تعلیم کودکان برپا کرده
بود. در این مدارس اجازۀ آموزش مشترکِ کودکان پسر و دختر داده نشد.
آموزگاران این مدارس زیر فشار امارت اسلامی قرارگرفتند تا شاگردان پسر
را که از به سرگذاشتن عِمامه(دستار) امتناع میکنند به این مدارس راه
ندهند!«طالبان پوشیدن عمامه و دستار را از واجبات دین میدانستند و
معتقد بودند که دستار از شعایر اسلامی بوده و تارک آن گنهکار است.[...]
دستار بهشکلی که امروز در افغانستان رایج است، میراث مردم آریایی قبل
از اسلام بوده است.»(189). مژده در ادامه می نویسد:«سید غیاث الّدین
وزیر تعلیم و تربیت، خود در جریان درس به این مدارس میرفت و از اطفال
میخواست تا کتابچههای ریاضی و نقاشی خود را به وی نشان دهند، و اگر
چنین موردی را مشاهده میکرد، معلم و شاگرد هر دو را توبیخ
مینمود.»(115).
هدف برپایی این مدارس، تربیت طالبان به
منظور جنگ بود. هنگامی که تهدیدهای ایالات متحده برای حمله به
افغانستان آغاز شد، طالبان از شاگردان مدرسۀ فاروقیه خواستند تا به
جبهههای جنگ اعزام شوند. شاگردان، مدرسه را رها کردند و پا به فرار
گذاشتند. مژده دربارۀ پیآمد سیاست اسلامیسازی این مدارس
مینویسد:«هزاران خانواده، افغانستان را ترک کردند و برای اینکه
فرزندانشان بتوانند به تحصیل بپردازند، راهی کشورهای دیگر و مخصوصاً
پاکستان شدند.»(115). اما اکثریت خانوادههایی که به علت نداشتن توان
مالی در افغانستان ماندند، فرزندانشان بیبهره از سواد بار آمدند.
طالبان گذشته از اِعمال خط مشی های ارتجاعی
و جزمی در امر آموزش و پرورش، در ستیز با نمادهای فرهنگ و تمدن بشری
نیز از ویرانگری ابایی نداشتند. آنان با تخریب دیوانهوار مجسمههای
بودا در بامیان، زنگهای شناعت و پَستی را در جهان به صدا درآوردند.
مژده به درستی براین نظر بود که:«طالبان به خاطر تخریب مجسمههای بودا
مورد نفرت جامعۀ جهانی قرار گرفته بودند.»(145). او در ادامه مینویسد
که در دیدار یک هیئت چینی با ملاعمر، رئیس هیئت چینی درِ جعبهای را
میگشاید و مجسمه یک شتر را که از گِل چینی ساخته شده بود بیرون
میآورد و رو به ملا عمر می گوید:«روزگاری بخشی از شاهراه ابریشم از
کشور شما میگذشت و کاروانهای تجاری اموال را از این مسیر انتقال
میدادند. این کاروانها متشکل از قافلههای شتر بود. من این مجسمه را
به عنوان هدیه به شما تقدیم میدارم، به امید اینکه روابط میان کشورهای
ما باردیگر به روال سابق بازگردد. ملاعمر در وضعیت نامساعدی قرار گرفته
بود و نمی دانست چکارکند! در این موقع، مترجم که خود طالب بود، به زبان
پشتو به ملاعمر گفت که اگر این هدیه را نپذیرد، مهمان به سختی آزرده
خواهد شد. ملاعمر از روی ناچاری مجسمه را بهدست گرفت و بعد مانند کسی
که پارهای آتش را بهدست گرفته باشد، بهسرعت آنرا روی میز نهاد. پس
از ختم ملاقات و خروج هیئت چینی، خودش مجسمه را بلند کرد و چنان بهشدت
بر زمین کوبید که پارچهپارچه شد!»(146).
با یورش نظامی ایالات متحده به
افغانستان درهفتم اکتبر 2001، طالبان از مزارشریف عقبنشینی کردند و طی
آن بزرگترین تلفات در طول جنگ را تحمل کردند.
سقوط مزار شریف که در آن«هر
کس به فکر جان خود بود»، سرآغاز سقوط طالبان در سراسر افغانستان بود.
در وضعیت فروپاشی برقآسای طالبان، برابر گزارش مژده:«در قندهار ملا
محمد عمر در کار استخاره و خواب دیدن بود.» او جلوهای از خیالبافیهای
دیوانهوار و لافهای خلافِ ملاعمر را اینگونه تصویر کرده
است:«او[ملاعمر] به اطرافیان خود میگفت که تسلیم نشوید، زیرا آمریکا
در همین چند روز نابود خواهد شد. اما انتظار نابودی آمریکا به درازا
کشید و در مقابل، قندها در آستانه نابودی قرار گرفت. از طرف دیگر، هر
روز از شمار اطرافیان ملا عمر کاسته میشد تا بالاخره وی مجبور شد از
خیالبافی دست بردارد و آمادگی خود برای تسلیم قندهار را اعلام
نماید.[...] با سقوط قندهار، امارت اسلامی که طالبان آن را بنیان نهاده
بودند، به صورت کامل فروریخت و بخشی از تاریخ گذشته این کشور
گردید.»(177-176). مشاهده میکنیم که توپهای توخالی ملاعمر رهبر
طالبان، در واپسین روزهای فروپاشی امارت اسلامیاش، تا چه اندازه
خیالبافانه و سادهلوحانه بوده است.
2. اخلاقستیزی
هرچند ملاعمر با عنوان پرطمطراق«خادم
الاسلام امیرالمومنین ملا محمد عمر مجاهد» به مسئله رهبری بر مسند
رهبری امارت اسلامی نشسته بود و در رجزخوانی یاد طولانی داشت، اما در
میدان عمل فردی منفعتطلب و بهغایت ترسو بود. به نوشته مژده، تا پیش
از یورش آمریکا به افغانستان، طالبان گمان می کردند که ملاعمر اگر هیچ
امتیاز دیگری نداشته باشد لااقل از دو امتیاز برخوردار است: تقوا و
شجاعت. اما به رغم این اشتهار، چند روز پیش از حملات هوایی ایالات
متحده به افغانستان، ملاعمر به اطرافیان خود میگوید:«شاید شما این
کارم را نوعی بزدلی و ترس تلقی کنید، ولی من مجبورم خانوادهام را به
پاکستان بفرستم.»(173). ملاعمر بدینسان نخستین علامت ضعف را از خود
بروز می دهد. با ادامه جنگ، ترس بیش از پیش بر ملا مستولی می شود:«ملا
محمد عمر بهصورت رسمی فرمانده کل نیروهای طالبان بود، ولی در چنین
شرایط دشواری که جنگ بزرگی به راه افتاده بود، او عملاً هیچ ارتباطی با
جبهات جنگ نداشت، زیرا میترسید که با افشاشدن محل اقامتش، آن محل
بمباران شود. در عمل، ارتباط رهبر و فرمانده کل قوای طالبان با عوامل و
نفرات نظامیاش گسیخته شده بود و ملا مهار کار تصمیمگیری و اقدام در
میدان را به فرماندهان خود سپرده بود. به عنوان نمونهای مستند،«ملا
اختر محمد عثمانی فرمانده نیروهای جنوبغرب طالبان، بعد از مشورت با
ملاعمر، به ملا نورالله نوری که با استفاده از بیسیم از محاصره
نیروهای تحت امر خود خبر داده و گفته بود:« ملاصاحب[ملا عمر] باید به
من بگوید که چکار کنم.»، ملا اختر در جواب او میگوید:«شرایط به شما
بهتر معلوم است، اگر مشکلات زیاد است با مشورت با دیگران تصمیم
بگیرید.» (174).
امارت اسلامی طالبان در پشت
پردۀ فریب شریعتپناهی، هزینههای خشونت ورزی و کشتار و غارت اموال
مردم را از طریق عواید مواد مخدر تامین میکرد. پافشاری طالبان در مورد
کشت خشخاش، جامعۀ بین المللی را به این نتیجه رساندکه هزینه های جنگی
آنان از فروش مواد مخدر تأمین میشود. فتوای طالبان در خصوص شرعی بودن
کشت خشخاش این بود که:«چون از این ماده در طبابت نیز استفاده به عمل
میآید، کشت آن شرعاً مانعی ندارد!»(120). از استدلالهای طالبان در
مورد کشت خشخاش که با لحن انتقام جویانه همراه بود، یکی این بود که
وقتی کشورهای غربی با پروگرام های تلویزیونیِ منحرف کننده در صدد
انحراف اخلاقی جوانان مسلمان اند، ما نیز حق داریم با آنان مقابله
بهمثل نماییم.»(121-120). ترجمۀ سادهتر این به اصطلاح استدلال
عوامانه چنین است که غربیها با برنامههای تلویزیونی خود اخلاق جوانان
مسلمان را منحرف میکنند. در برابر، ما با تولید و پخش مواد مخدر جلوی
آنها میایستیم و از این طریق تلافی می کنیم! مژده با آوردن شواهد
بسیاری در مورد ذهنیت واپسگرایانۀ و ضد اخلاقی طالبان در تصمیمگیری و
عمل، اینگونه دربارۀ رهبران امارت اسلامی داوری میکند:«آنان [طالبان]
جهان را با روستاهای عقب افتاده ای که خود در آن به دنیا آمده بودند،
یکسان فکر میکردند.» (119).
3. خشونتورزی
اِعمال خشونت از سوی طالبان در گذشته و حال،
مانند ترور، شکنجه، آدمربایی و کشتارهای دستهجمعی- که ملایان طالبان
احکام فقهی آنرا صادر میکردند-، از سویی برآمده از تصلب و جزمیت مذهبی
و از سوی دیگر برونداد ساختار ذهنی و تربیت بدوی و واپسگرایانه است. در
هنگامۀ حمله طالبان در اوت
۱۹۹۸
به مزار شریف و کشتار مردم غیرنظامی به انتقام کشتههایشان در شکست
قبلی، آنان همراه با افراد سپاه صحابه به کنسولگری جمهوری اسلامی ایران
یورش بردند و با ورود به محوطه ساختمان کنسولگری،
هشت
دیپلمات و یک خبرنگار ایرانی را به رگبار کلاشینکف بستند(124).
درندهخویی طالبان تا آنجا در امارت اسلامی بالا گرفت که دست به کشتار
و سربهنیست کردن کودکان افغانی زدند. آمار دقیقی از این قبیل کشتارها
در دست نیست. به روایت مژده:«جسد بعضی از افراد در حالی یافت شد که
کلیهها و چشمهایشان کشیده شده بود. شایعات این بود که این کار به
وسیلۀ پاکستانی ها و افراد با نفوذ درصف طالبان صورت میگیرد و اعضای
بدن این اطفال به پاکستان غرضِ [بهمنظور]فروش انتقال مییابد، ولی در
این رابطه نیز نقاط ابهام بسیار وجود داشت، زیرا بیرونآوردن عضوی از
بدن به وسیلۀ عمل جراحی غرض پیوند در بدن شخصی دیگر، نیازی به افراد
متخصص و شرایط خاص دارد و انتقال عضو نیز بهفاصلۀ دور و با وسایل عادی
غیر ممکن است. در این رابطه افرادی نیز دستگیر گردیدند و حتی این موضوع
در رسانههای گروهی نیز منعکس شد، ولی نتیجۀ تحقیقات هیچگاه افشا
نگردید که منظور از کشتن این قربانیانِ معصوم چه بود.»(106). این گزارش
افزون بر خشونتهای جنونآمیز و بیرحمانۀ طالبان، فساد در دستگاه قضایی
ملایان امارت اسلامی را نیز نشان میدهد.
4. تشتت درونگروهی
مژده از اختلافات داخلی میان طالبان این
گونه پرده برداری میکند: «در گذشته هیچ قشری چون ملا و طالب در
افغانستان متشکل و پراکنده نبودهاند.[...] در دوران جهاد، آنان برسر
یک سازمان سیاسیِ طلبۀ واحد توافق نداشتند و هر سازمان سیاسی از خود
سازمان طلبۀ جداگانه داشت. اما در داخل هر یک از این سازمان های سیاسیِ
طلبه نیز اختلافات فراوانی موجود بود.»(157). از این فقره، ذهنیت بدوی،
قدرتطلبی، کوتهبینی، نابردباری و فرصتطلبی ملایان طالبان بهروشنی
پیداست. مژده در شگفت مانده بود که این جماعت با این همه درگیری درون
گروهی، چگونه فردی را به رهبری برگزیده اند که بههیچوجه لایق این
عنوان نیست. او مینویسد:«عجیب است که همین قشر متشتت و پراکنده که دو
تن بر سرِ رفتن به یک راه با هم متفق نبودند، شخصی را به عنوان امیر
واحد برگزیدند که نه عالمی جَّیِد بود و برخوردار از قوت نطق و بیان،
نه گامی در سیاست داشت و نه چهرۀ برجستهای در جهاد بود، نه در قبیلۀ
خودش به صفت بزرگ یا رهبر قوم شناخته شده بود و نه وابسته به
خانوادهای بود که درگذشته در رهبری سیاسی یا مذهبی نقشی ایفا نموده
باشد.» (157).
5. روابط خارجی
وقتی طالبان در افغانستان به قدرت رسید به
جز کشور عربستان سعودی،
پاکستان و امارات متحده عربی، هیچ یک از کشورهای عضو سازمان ملل متحد
امارت اسلامی آنرا به رسمیت نشناختند. در نتیجه، این سازمان کرسی
افغانستان در سازمان ملل متحد را به گروه طالبان واگذار نکرد. این
تصمیم سبب شد که طالبان با سازمان ملل متحد درگیر شود. به روایت مژده،
از آنجا که فعالیتهای سازمان ملل متحد، بیشتر در امداد و کمکرسانی به
مردم افغانستان تمرکز داشت، این دیدگاه در سطح بینالمللی تقویت شد که
طالبان برای رسیدن به هدفهای خود، مردم افغانستان را به گروگان
گرفتهاست(119). از اقدامات دیگر طالبان در سیاست خارجی، بستن
سفارتخانه های افغانستان در کشورهای خارجی بود! آنان به این کشورها
ابلاغ کردند که سفارتخانههای افغانستان دیگر این کشور را نمایندگی
نمیکنند و خواهان همکاری این کشورها در جهت نگهداری از داراییهای
منقول و غیر منقول این سفارتخانهها شدند.
مواضع و اقدامات گروه طالبان در زمینۀ
روابط خارجی در همآوردی با ابرقدرت ها و در رأس آنها ایالات متحده و به
ویژه سازمان ملل متحد، نشان از آن داشت که ملایان امارت اسلامی و نفرات
آنان، از ابتدایی ترین سطح سواد در علم سیاست و روابط بین الملل به
ویژه اصل توازن قوا بیبهره بودند و ذهنهای آنان بهجای دانش و فهم
سیاسی، از اوهام و خیالات انباشته بود. مژده در این زمینه
مینویسد:«طالبان اهداف بلندپروازانهای را دنبال می کردند که هرگز با
توانمندی و موقعیت آنان در سطح جهانی توافق نداشت، و در عین حال از
اینکه چنین اهدافی را از دید دیگران مخفی کنند نیز تلاش نمیکردند. به
همین علت در میان همۀ همسایگان موجب ایجاد نگرانی شدند که حتی پاکستان،
متحد نزدیک آنان، نیز از این نگرانی بینصیب نبود.»(144). طبیعی است که
پیوند خیالپردازی و ماجراجویی، گذشته از شگفتی جهانیان، موجب نگرانی
کشورهای همسایه از انگاره های ذهنی و تصمیمگیریهای بیپایۀ ملایان
امارت اسلامی بود.
مژده در پایان کتاب
افغانستان و پنج سال سلطۀ
طالبان، نکات اساسی و
مهمی را به عنوان جمعبندی ارائه کرده است که برآمده از ذهن روشن و
ژرفنگر اوست. موارد زیر، فشردهای از مطالب این بخش کتاب است:
الف.
سادهسازی مسائل پیچیده، افرادی را به این نظر رسانده که در مورد
طالبان دست خارجیها در کار است. مژده از این داوری قانع نمیشود و
میافزاید:«همیشه انگیزههایی در داخل وجود دارد که زمینهساز مداخلات
خارجی است»(179).
ب.
جامعۀ افغانستان با توجه به استیلای ارزشهای نظام قبیلهای، فاقد
برخورداری از جایگاه یک ملت به معنی واقعی است. او
میافزاید:«درجامعهای با سلطۀ ارزشهای نظام قبیلوی، نمیتوان از
وجود یک ملت به معنی واقعی آن سخن گفت. وجود منافع گروهی و قومیِ با هم
متضاد، در بسیاری موارد گردآمدن به دور منافع ملی را ناممکن میسازد و
تنها زندگی در محدودۀ جغرافیایی واحد نمیتواند وحدتی ایجاد نماید که
زخمهای ناشی از آسیبهای وارد آمده بر پیکر اجتماع را به نحو موثر
التیام بخشد.»(179). او در ادامه، پیامدهای منفی و زیانبار نظام
قبیلهای را برمیشمارند که از جملۀ آنها، ضعف قدرت دولتی، حمل آزادانۀ
سلاح، اجباری نبودن تحصیل فرزندان قبایل، دشمنیهای شخصی و خانوادگی،
کشتار، کشت مواد مخدر و قاچاق آن است. مژده با باریک بینی مثالزدنی،
در تحلیل نظام پیشا-ملی یا قبایلی، چنین مینویسد:«نظام قبایلی، افراد
وابسته به قبیله خود را از همه برتر و گل سرسبد نسل بشری میدانند و
افراد غیر از قبیله خود را مدارج پایینتر شمار میکنند و طبعاً کسانی
که از شجرۀ اجداد این قبایل نیستند، مردمانی پست و حقیراند. با چنین
طرز دید اجتماعی، آیا می توان از وحدت ملی سخن گفت؟»(180). نه فقط در
چنین جامعهای نمیتوان از وحدت ملی سخن گفت، بلکه میتوان افزود که در
نظام پیشا-ملی، تبعیض و ظلم به شکلهای آشکار و پنهان، جماعت فرودست را
به عنوان اسیر و برده به تباهی و از خود بیگانگی سوق میدهد.
ج.
جامعۀ متصلب، منزوی و در لاک خود فرو رفته، در برابر نوگرایی و هرگونه
تغییر و تحول انسانی و سازنده ایستادگی میکند. به باور مژده:«جامعۀ
عقب مانده و منحط، متعالیترین ارزشها را دگرگون میکند و تا حد
عقبماندگی خود به عقب می برد و منحط میسازد. حتی دین در چنین جوامعی
تا آن حد مورد پذیرش است که خطری را متوجه بنیادهای نظام قبایلی نسازد
و حالت سکون را که از قرنها بر جامعه حاکم بوده است بر هم
نزند.»(181). مژده در این زمینه نمونهای را ذکر می کند که به غایت
شوکآور و حیرت انگیز است. او مینویسد:« مولوی محمد نعیم آخندزاده از
علمایی بود که بسیاری از دولتمردان طالبان در مسجد پل خشتی در حلقۀ درس
وی مینشستند. هرچند دیدگاههای وی در بسیاری موارد روشنبینانهتر از
بسیاری از رهبران طالبان بود، ولی همین عالم دین، حرکت زمین به دور
خورشید را ادعای باطل میدانست و دلیل وی نیز این بود که:«وقتی هر هفته
به خانهام در لوگر میروم، خانه را سرِ جای خودش مییابم!»(181).
مشاهده میکنیم که این مولوی در مقایسه با رهبران طالبان روشنبین تر
بوده است که در امارت اسلامی«حلقه درس» داشته است. ملایان طالبان افراد
عوامی بودند و هستند که دین و مذهب را ملعبۀ دست خود کردهاند. از نظر
آنان، دین تا آنجا پذیرفتنی است که برای نظام منحط قبایلی و مسند ملایی
آنان متکی بر استبداد دینی، خطری دربرنداشته باشد. بنابراین در چنین
نگرشی، قبیله بر دین برتری و اولویت دارد. میتوان گفت افغانستان
گرفتار دو نوع تخدیر است: یکی«تریاک مادی» که از شیرۀ خشخاش ساخته
میشود. دو دیگر،«تریاک غیر مادی» که با استفادۀ ابزاری از دین در
کارخانه مذهب سازی استبداد دینی طالبان به« افیون تودهها» تبدیل و
بهمردم تزریق میگردد.
د.
در نگاه مژده، نظام تعلیم و تربیت در افغانستان باید در ترازی قرارگیرد
که نسل جدید را«با آرمان و هدف و وطن دوستی» پرورش دهد:«یگانه راه
موثر، تغییرات اجتماعی و بیرونآوردن جامعه از عقبماندگی، تعلیم و
تربیت درست نسل جدید است.»(182). او در ادامه با نگاه مبتنی بر
تکثرگرایی معرفتی، میافزاید که نظام آموزشی در مدارس دینی باید
بهگونهای باشد که طالبان در کنار علوم دینی با علوم دیگر نیز آشنا
شوند و آموزش چنین علومی را با کفر و بدعت اشتباه نگیرند. مژده کتاب
خود را با یک پرسش بنیادین به پایان میبرد:«جامعۀ ما نیازمند یک تحول
عمیق و بنیادی در همۀ زمینهها است، اما چگونه میتوان احساس این ضرورت
را بر ذهنیت جامعه منتقل کرد تا آنرا با تمام وجود خویش لمس نمایند؟
فردای روشن در گرو جوابی درخور و شایسته به این سئوال است.»(182).
دوم. طالبان امروز
قال و مَقال طالبان دیروز بطور
فشرده به روایت وحید مژده، شرح، تحلیل و نقد شد. اکنون باردیگر به زمان
حال بازمیگردیم. در این بخش، برپایۀ پرسشهای سهگانه که در مقدمۀ
مقاله ذکرگردید، به آزمون فرضیۀ این پژوهش میپردازم که طالبان دیروز و
طالبان امروز در بینش و کنش، تفاوتی نکرده است.
اطلاعات میدانی رخدادهای سه
ماهۀ اخیر در افغانستان نشان میدهد که گروه تروریستی-شورشی طالبان
متأسفانه از تجربههای حدود 30 سالۀ عمر خویش پند نگرفته، کارنامهاش
آغشته به خون مردم نجیب و بیپناه افغانستان است و همچنان در این
دیار«حُقّۀ[ظلم] بدان مُهر و نشان است که بود.». در اینجا صرفاً به چند
نمونه از اقدامات طالبان اشاره میکنم که طی ماههای اخیر رویداده و
در واقع مشتی نمونۀ خروار است:
1. گروه طالبان امروز پس از
تصرف ولسوالی مرزی سپین بولدک در ولایت قندهار، دستکم صد نفر را
کشتهاند (وزارت داخلۀ افغانستان،
کانال تلگرامی بی بی سی فارسی،@bbcpersian
).
2.
دخالت خودسرانۀ طالبان امروز در
حریم شخصی مردم افغانستان در مناطقی که اخیراً اشغال کرده، با این
اعلان که منبعد زنها نباید به تنهایی و بدون مَحرم از خانه خارج شوند،
نشانه اِعمال استبداد دینی از سوی طالبان است. عوامل آنان زنی را که با
پوشش کامل از خانۀ خود خارج شده، بیرحمانه در ملاءعام شلاق میزنند که
چرا به تنهایی و بدون همراهی محرم، خانه را ترک کردهای. زن میگوید
غذا در خانه نداریم. بچهها گرسنهاند. آمدم نانی تهیه کنم. زن زیر
ضربات شلاق درد میکشد و میگوید:«... خوردم.»(فیلم این نمونۀ شرمآور
ضد انسانی، در فضای مجازی در دسترس است). در همین رابطه یک زن را در
دادگاه صحرایی امارت اسلامی در ولسوالی اوبه ولایت هرات شلاق زدند تا
درس عبرتی برای دیگر بانوان شود. دو تن از طالبان40 ضربه شلاق بر پیکر
این زن وارد کردند.
3. طالبان در مدت چهار روز حدود
17 هزار خانوار در نقاط مختلف افغانستان را در نتیجۀ جنگ و درگیری
آواره کردهاند (بی بی سی،
نیز فیلمهایی که مردم وحشتزده را نشان میدهد که با زن و کودک درحال
فرار از خانه و کاشانۀ خود هستند.).
4. مولوی خیرالله عضو ارشد مذاکره
کنندۀ طالبان در جریان سفر به تهران بهمنظور شرکت در مذاکرات
بینالافغانی، در گفتوگو با شبکۀ«پرس تی وی» جمهوری اسلامی ایران
میگوید:«ما با جمهوری اسلامی ایران مشترکات زیادی داریم.[...]ما با هم
منافع مشترک داریم.[...]شما ملاحظه خواهیدکرد که مردم
در سایۀ حاکمیت ما از
آزادیهای اجتماعی کامل برخوردار خواهند شد. ما دخالتی در امور شخصی
افراد نمیکنیم
و چنین دخالتهایی در امور شخصی، تاکنون وجود نداشته است(!؟). واقعاً
این نوع سیستم[انتخابات] به درد نمیخورد.» این ملا در ارتباط با فاجعۀ
کشتار دیپلماتهای کنسولگری جمهوریاسلامی ایران و یک خبرنگار ایرانی
در مزارشریف به دست تروریستهای طالبان، با زبانی دوپهلو آنرا«تبلیغات
دروغ دشمن» میخواند و میافزاید:«مردم باید این نوع شایعات را باور
نکنند.(؟!)» (سایت
دیدهبان ایران،
www.didbaniran.ir
31 تیرماه 1400).
5. روایت پدری که به تازگی در
راه فرار از بدخشان، دخترش از سوی تروریستهای طالبان بطور مکرر مورد
تجاوز جنسی قرارگرفته است:«پس از تصرف تیشکان از سوی طالبان، طالبان
دراین ولسوالی خانوادهها را مجبور ساختهاند که دخترانشان را به
نکاح طالبان درآورند. دختر من یکیاز آنها است. طالبان با استفاده از
زور فشار و خشونت، مجبورم ساخت که یکی از دخترانم را به نکاح طالب
درآورم.آنها(طالبان)
دخترم را به زور نکاح کردند و با خود بردند. پس از چند روز اطلاع حاصل
کردم که نه تنها طالب نکاح شده شب با دخترم میخوابید، بلکه گروهی از
طالبان نیز از دخترم استفاده جنسی میکرد. گروه گروه طالب هر شب بدون
استثنا بالای دخترم با این توجیه که دخترم با مجاهدینِ طالب به نکاح
شرعی درآورده شده است، تجاوز گروهی میکردند.
هرشب بدون استثنا برعلاوۀ طالبی
که در قید نکاح دخترم بود، چندین طالب دیگر نیز از دخترم سوء استفاده
جنسی میکرد. با شنیدن این خبر روز بالایم شب شد. رفتم تا به یکی از
قومندان[فرمانده]های طالب در همان منطقه شکایت نمایم. داستان تجاوز را
به یک قومندان طالب درقریه شریک ساختم و گفتم: من دخترم را با یک نفر
نکاح کرده بودم، نه گروهی از طالبان. حالا هر شب گروه گروه
طالبان با دخترم میخوابند و تجاوز میکنند. در پاسخ، قومندانِ طالب به
من گفت: «من زورم به آنها نمیرسد و کاری از دست من ساخته نیست. اگر
میتوانی خود برای دخترات کاری کن.» روایتهای تکاندهنده و وحشتناک
مشابه از باجگیری جنسی زنان گرفته تا تجاوز، قطع دست، محکمۀ صحرایی،
وضع محدودیتهای شدید در برابر زنان، تبعیض و خشونت بر علیه آنها،
کودکان و در کل برعلیه مردم در تمامی ولایتها و ولسوالیهای تحت کنترل
طالبان به گوش میرسد، که از سوی برخی از نمایندگان ولایتها و
رسانهها تایید گردیده است. جنایات جنگی
در ساحات تحت حاکمیت طالبان جریان دارد. طالبان مردم را میکشند. بر
زنان و کودکان تجاوز میکنند. اموال خانۀ مردم و دفاتر دولتی را به
سرقت میبرند. از مردم و خانۀ مردم به عنوان سپر و کمین استفاده
میکنند. خانههای مردم و اماکن عمومی را به آتش میکشند. بالای
پایههای برق حمله کرده حتی بر داکتران[پزشکان] بدون مرز بمب
میاندازند. افراد مُکی و دولتی را هدف قرار میدهند.»(«روایت پدر از
باجگیریجنسیطالبانازدخترشدرولسوالیتیشگان بدخشان»،
کانال تلگرامی ملی-مذهبی،
@mellimazzhabi
15 جولای 2021، 24 تیرماه 1400).
6. با اشغال بخشهایی از
افغانستان، ملایان امارت اسلامی بطور رسمی باب بردگی جنسی و فحشا را در
این کشور گشودند. در اعلامیۀ این امارت به تاریخ محرم 1443 برابر با
امردادماه 1400 آمده است که با فتح شمال افغانستان:«الحمدلله اسلام
عزیز را پیاده و عملی»کردهاند و«برای اینکه ریشۀ جهالت و بیدینی و
همچنان مشکلات اجتماعی جوانان از این ولایت بطور کامل برداشته شود،
مسئولین امارت اسلامی به تمام مردم این ولایات بخصوص اربابان قوم،
ملکهای قریهها و مُّلا امامان مساجد امر مینمایند تا لیست دختران
جوان که بالاتر از 15 سال و خانمهای بیوه که سنشان از 45 سال
پایینتر است را به کمیسیون فرهنگی مجاهدین امارت اسلامی تسلیم نمایند.
انشالله این خواهران به نکاح شرعی مجاهدین آمده و غرضِ [بهمنظور]
فراگیری دروس ناب اسلامی و پذیرش اسلام عزیز، بطور کامل به وزیرستان و
مدارس اسلامی انتقال خواهند شد.» [مُهر کمیسیون]، (
اعلامیۀ دَ افغانستان اسلامی
امارت).
گزارش طالبان امروز نشان میدهد
که این گروه تروریستی-
شورشی همچنان در افغانستان
به کشتار مردم، ترور، شکنجه، بردگی و تجاوز جنسی، آوارهکردن مردم از
خانه و محل زندگیشان، تخریب و به آتشکشیدن اماکن و اموال مردم، قاچاق
مواد مخدر، دروغپراکنی، فریبکاری و در یک کلام نقض گستردۀ حقوق بشر
ادامه میدهند. آنچه در صحنۀ امروز افغانستان میگذرد، آشکارا نشان
میدهد که این گروه از نظر فکری و رفتاری تغییری نکرده و کماکان پرچم
استبداد دینی را در این سرزمین به دوش میکشد. استحمامکردن، لباس نو و
اطوکشیده پوشیدن، عطرزدن و نشان دادن ظاهر موقرِ طالبان در نشستهای
منطقهای، به معنی تغییر و اصلاح این جماعت بدوی نیست. آنان همچنان
جماعت بیرحمی هستند که از دوران تاریکی گام در جهان نو نهاده اند. از
اقدامات خائنانۀ دونالد ترامپ رئیس جمهور پیشین ایالات متحده این بود
که طالبان را به عنوان نمایندگان افغانستان به رسمیت شناخت و باب
مذاکرۀ رسمی را با آنان گشود و زلمای خلیلزاد در فوریۀ 2001 از سوی
ایالات متحده با هیئت طالبان توافقنامه امضا کرد. پس از آن روسیه و
جمهوری اسلامی ایران این روال نادرست را ادامه دادند و طالبان را«بخشی
از راه حل افغانستان» اعلام کردند. از اشتباهات بزرگ دولت افغانستان،
اقدام نسنجیده و غلط رهاکردن هزاران زندانی طالبان بود که پس از آزادی
به گروه تروریستی طالبان پیوستند تا به جنایات خود ادامه دهند. اخیراً
اظهارات سرور دانش، معاون رئیس جمهوری افغانستان، بازتات واقعیتها در
این کشور و تأکیدی بر نظر صاحب این قلم در خصوص طالبان امروز است. او
خروج شتابزدۀ نیروهایهای خارجی و تنهاگذاشتن دولت و مردم«در مقابل
حملات تروریستی و تهاجمات وحشیانۀ طالبان» را «اشتباه نابخشودنی» جامعۀ
بینالمللی میداند که«تا ابد در مقابل ملت بزرگ افغانستان شرمسار بوده
و احساس گناه خواهد کرد.». وی روند صلح افغانستان و حضور طالبان در هر
نشست و کنفرانس بینالمللی را«قباحتزدایی» و «مشروعیتدادن به این
گروه» دانسته و نوشته است:«فشارآوردن بر حکومت افغانستان برای رهایی
زندانیان طالبان» نیز از اشتباهات جامعۀ جهانی بوده است. او ضمن انتقاد
شدید از«تطهیر و توجیه طالبان»، گفتهاست که طالبان امروز«همان طالبان
دیروز است و هیچ تغییری ّدر بینش و منش و تفکر آنان ایجاد نشده است.»(بی
بی سی، 26 جولای 2021، 4
امرداد 1400).
نتیجهگیری
در پاسخ به پرسشهای سهگانۀ این پژوهش،
معلوم شد که طالبان دیروز و امروز نسخهای یگانهاست. در این گروه،
نشانههای تغییر و اصلاح فکری و رفتاری مشاهده نمیشود. طالبان امروز
همانند طالبان دیروز، در سنگوارگیِ ذهنی، خردستیزی، اخلاقگریزی،
استبداد دینی با استفادۀ ابزاری از دین، خشونتورزی و انواع فساد
اخلاقی، سیاسی و مالی غوطهور است. این گروه تروریستی- شورشی، در عصر
تاریکیِ پیشا-فرهنگی و پیشا- تمدنی بهسر میبرد و نسبتی معنادار
با آزادی، برابری، اخلاق، دین، حقوق بشر و زیستانسانی ندارد. توصیهای
که میتوان به حاکمیت جمهوری اسلامی ایران کرد ایناستکه از این گروه
بدوی، تروریستی و جنایتکار فاصله بگیرد. البته مناسبات جمهوری اسلامی
ایران با طالبان چیز تازهای نیست و دارای سابقه است. طالبان، چنانکه
مولوی خیرالله عضو ارشد مذاکره کنندۀ طالبان در مصاحبه با«پرس تی وی»
جمهوری اسلامی ایران تصریحکرده، در صدد تغییر قانون اساسی افغانستان و
رسمیتبخشیدن به نظام استبداد دینی در این کشور است. طالبان- همانطور
که پیش از این آمد-، خودشان با یکدیگر نمیسازند و در تشتت و
درگیریهای درونگروهی بهسر میبرند. پس چگونه میتوان با آنان باب
مذاکره و همکاری را گشود؟ برقرای رابطه با طالبان، به عنوان یک اشتباه
بزرگ راهبردی، از سویی در میانمدت موجب بروز مشکلات جدی در برابر
امنیت ملی و منافع ملی ایران میشود؛ از سوی دیگر، در جامعۀ جهانی آبرو
و حیثیت ایران و ایرانیان را لکهدار میکند. این گروه به دلیل بدوی
بودن، خشکمغزی و بیسوادی و به علت عملکرد ضد انسانی که با مخالفت
آگاهانه، جدی و فزایندۀ مردم مظلوم و رشید افغانستان روبرو شده، شانس
استقرار درازمدت در افغانستان نخواهد داشت. این جماعت، گروهی متوهم، ضد
اخلاق، فرهنگستیز، مدنیتگریز، ماجراجو، خشونتطلب و ناقض بیپروای
حقوق بشر اند. بنابراین، نزدیکشدن با برقراری مناسبات با آنان، هم
دونشأن ملت بزرگ ایران است و هم حاصل مثبتی برای ایران و منطقه
دربرنخواهدداشت. طالبان قدرتپرستانی هستند که زیر عنوان«امارت اسلامی»
به رهبری فردی با لقب«امیرالمؤمنین»، به انسانیت، اخلاق، دین، فرهنگ و
مدنیت ضربهها زده و خیانتها کردهاند. طالبان باید همانند خِمِرهای
سرخ کامبوج و صِربهای یوگسلاوی سابق، در دادگاه کیفری بین المللی به
جرم جنایت علیه بشریت، محاکمه و مجازات شوند . طالبان رو به سوی ظلمت
متراکم، در پوستین کهنۀ استبداد دینی جاخوش کرده و بیرون از تاریخ جهان
امروز، در تنهایی، انزوا و نگونبختی درمانده و لاجرم از قدرت رانده
خواهد شد.
پینوشتها
(1) دربارۀ مفهوم«استبداد
دینی»، پیشینۀ
تاریخی آن، ارتباطآن با استبداد سیاسی و استعمار خارجی، پیآمدها و
تأتیراتآن،نک. به: کواکبی، سید عبدالرحمن (1363)،
طبایعالاستبداد،
ترجمۀ عبدالحسین میرزای قاجار، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی.
نائینی، محمد حسین(1340)،
تنبیهالامه و تنزیهالمله،
با مقدمه، پاصفحه و توضیحات سید محمود طالقانی، تهران، شرکت سهامی
انتشار.
محمودی، سید علی(1398)،
نواندیشان ایرانی، نقد اندیشههای
چالشبرانگیز و تأثیرگذار در ایران معاصر،
چاپ پنجم، تهران، نشر نی؛ فصل2:«استبداد و دموکراسی در اندیشههای
عبدالرحمن کواکبی»، و فصل3: «نظریۀ«حکومت مِقَیّدة» محمد حسین نائینی و
چالش درازآهنگ دموکراسی».
منابع
مژده، وحید (1382)،
افغانستان و پنج سال سلطۀ طالبان،
چاپ دوم، تهران، نشر نی.
مجلۀ عربی
الامارهالاسلامیه،
قندهار، اوت 2000.
«اعلامیۀ امارت اسلامی در پیوند
با سهمگیری تمام اقوام به جهاد فی
سبیل الله» (محرم1443،
امردادماه 1400)، (
اعلامیۀ دَ افغانستان اسلامی امارت).
کانال تلگرامی بی بی سی
@bbcpersian
کانال تلگرامی ملی- مذهبی
@mellimazzhabi
وبسایت دیده بان ایران
www.didbaniran.ir
وبسایت روزنامۀ همشهری
www.hamshahrionline.ir
|
|
|
|
|
|