Site in englishزبان فارسی

صفحه نخستمقاله هاگفت و گوهاسخنرانی هادرس هاکتاب هایاد داشت هابیانیه هانقد و نظرزندگی نامهعکس هاتماس

---

«نارنجي‌پوش»، فلسفه تحليلي و حق محيط‌ زيست

تحلیل و نقد فیلم نارنجی پوش، به کارگردانی داریوش مهرجویی

مهرنامه، شماره 22، خرداد 1391

 

سمن بويان غبار غم چو بنشينند بنشانند

پري رويان قرار از دل چو بستيزند بستانند

به فتراك جفا دل‌ها چو بربندند بربندند

ز زلف عنبرين جان‌ها چو بگشايند بفشانند

حافظ    

 

پس از رويداد تاريخيِ اعطاء جايزه اسكار به اصغر فرهادي به خاطر توليد فيلم «جدايي نادر از سيمين» شاهد اكران فيلم بزرگ ديگري در تهران بوديم به نام «نارنجي‌پوش» كار داريوش مهرجويي، كارگردان، نويسنده و مترجم فرهيخته ايراني. گرچه اين فيلم‌ها محصول كار گروهيِ شمار زيادي از هنرمندان است، اما به خوبي زير عنوان «سينماي‌ پيشرو ايران» جاي مي‌گيرند. نارنجي‌پوش را در يك عصر غبارآلود در تهران ديدم، در حالي كه شهر در محاصره ريزگردها به دشواري نفس مي‌كشيد. در اين مقاله مي‌كوشم با تمركز به جنبه‌هاي روش‌شناسانه و محتوايي فيلم، دو پرسش زير را مورد نظر قرار دهم:

  1.   نارنجي‌پوش از نظر روش‌شناختي و محتوايي داراي چه ابعاد و لايه‌هايي است؟

  2.   نارنجي‌پوش چه جايگاه و اهميتي در سينماي پيشرو ايران دارد؟

حامد آبان (حامد بهداد) عكاس حرفه‌اي مطبوعات، كتابي درباره محيط‌زيست مي‌خواند و چنان زير تأثير مطالب آن قرار مي‌گيرد كه جامه عكاسي را از تن به درمي‌كند و لباس نارنجي‌ مخصوص رفتگران شهرداري را مي‌پوشد تا با جاروكشي در كوچه و خيابان به جنگ زباله‌ها برود. همسر حامد، نهال نهاوندي (ليلا حاتمي) به موقعيت علمي برجسته‌اي رسيده و مي‌خواهد همراه شوهر و تنها فرزند پسرشان شهاب به شمال اروپا مهاجرت كند و در محيطي دانشگاهي به كار بپردازد. اما حامد كه مي‌گويد ريشه در آب و خاك وطن دارد، حاضر به ترك ايران نيست. روند رخدادها، نهال را به ماندن در ايران ترغيب مي‌كند.

نارنجي‌پوش، به باور من، كار سينماگري روشنفكر و فیلمی «روشنفكرانه» است؛ چراكه حول محور حق محيط‌زيست مي‌چرخد،  به متن جامعه نظر مي‌كند، نگاهي نقادانه دارد و آهنگ تغيير مي‌نوازد. اما نارنجي‌پوش فقط براي روشنفكران ساخته نشده. از عالِم و روشنفكر، تا عامي و كم‌سواد، مي‌توانند از فيلم بياموزند، با موضوع فيلم همدلي كنند و به اندازه دانش، تجربه و آگاهي خويش، فهمي از معني و محتواي فيلم فراچنگ آورند. من نيز به قدر درك خود، نارنجي‌پوش را تحليل و ارزيابي مي‌كنم .لازم به تأكيد است كه اين تحليل و ارزيابي، رويكردي محتوايي دارد و مي‌كوشد با تحليل مفاهيم، ساختار و منطق دروني متن فيلم را واكاوي و نقادي كند:

1. نارنجي‌پوش در پي دعوت به روفتن و تميز كردن عين (Object) است، اما اين پيراستن فقط به عين خلاصه نمي‌شود، بلكه پيرايش ذهن (Subject) را نيز دربرمي‌گيرد. مهرجويي مانند دو خط موازي، رفتگریِ بيرون و رفتگریِ درون را با يكديگر همراه مي‌كند. موضوع عين و ذهن، ماده  و روان، يادآور فلسفه رنه دكارت، فيلسوف بزرگ فرانسوي است. دكارت در اصول فلسفه از پي بردن انسان به وجود تمايز ميان نفس و بدن یا آنچه مي‌انديشد و آنچه جسماني است، سخن مي‌گويد. از نظر او، استقلال نفس به مثابه جوهري متمايز از بدن، مقدم بر مفهومي است كه ما از بدن خود داريم.(1) مي‌دانيم كه ذهن بر عين تأثير مي‌گذارد و عين، ذهن را زير تأثير خود مي‌گيرد. اگر محيط پيراموني خود را- از خانه و اداره گرفته تا كوچه و خيابان- تميز كنيم و وسايل و لوازم زندگي را در جاي خود بگذاريم، به گونه‌اي كه هم به راحتي در دسترس باشند و هم با نظم و زيبايي در كنار يكديگر قرار بگيرند، اين عين در ذهنِ ما تأثير مي‌گذارد، آنگاه ذهنِ ما نيز پيراسته، منظم و موزون مي‌شود. چنين ذهني به نوبه خود، زاينده و آفريننده عينی پيراسته، آراسته، منظم و هماهنگ است و اين مسير ديالكتيكي همچنان تداوم مي‌يابد. جنبه‌هاي فلسفي نارنجي‌پوش، نمايانگر درون‌مايه ذهني مهرجويي و اشتغال و تفطن او به مباحث نظري و فلسفي است. به ياد آوريم كه مهرجويي در جواني در دانشگاه يوسي ال اي (ايالات متحده) فلسفه خوانده و آثاري از هربرت ماكوزه و مايكل تالبوت را به فارسي ترجمه كرده است.

2. دو شخصيت اصلي نارنجي‌پوش، حامد و نهال، در فهم‌ها، برداشت‌ها، داوري‌ها و تصميم‌گيري‌هاي خود، ميان هيجان و عقلانيت در نوسان‌اند. گاه هيجان و احساس در آنان به اوج مي‌رسد و گاه در بهره‌گيري از عقل كامياب مي‌شوند. آشكار است كه قلمرو عقلانيت براي اين دو، در فرآيند رخدادها، كارساز و خرسندي‌آور است. فرو رفتن در ورطه هيجان و احساس از ويژگي‌هاي مردم در جامعه‌هاي سنتي، و برخورداري از واقع‌بيني همراه با گزينش‌هاي خردمندانه، از ويژگي‌هاي مردم در جامعه‌هاي مدرن است. حامد و نهال، ميان اين دو ويژگي در نوسان‌اند. پيداست كه آنان در حال گذار از جامعه سنتي به سوي جامعه مدرن‌اند؛ جامعه‌اي كه بر خودانگيختگي، خودبنيادي، حقوق شهروندي و واقع‌بيني بنيان نهاده شده است.(2) قصه حامد و نهال، به روشني شكلِ نمادين به خود مي‌گيرد و ترجمان جامعه‌هاي در حال گذار از جمله جامعه ايران است.

در صحنه‌اي از فيلم، حامد به خانواده‌اي كه در فضايي سبز به گردش آمده‌اند اما پيرامون خود را به زباله آلوده‌اند، خشماگين برمي‌آشوبد؛ اما در ادامه، بر احساسات خود چيره مي‌شود و اين بار، با زباني نرم و صميمانه، مي‌كوشد باب گفت‌وگو را با اين خانواده پيرامون ضرورت حفظ محيط‌زيست و پاكيزگي بگشايد. در جاي جاي فيلم، غلبه عقلانيت بر احساسات، در سيماي گفت‌وگوهايي موفق ظاهر مي‌شود.

3. نارنجي‌پوش جزئي‌نگر و دعوت‌كننده به ژرف‌انديشي است. از هنگامي كه دانشگاه در ايران بنيان نهاده شد، كم و بيش زير تأثير فلسفه‌هاي آلماني،سیطره کل گرایی (Holism) آرام آرام بر فضای علمی کشور حاكم شد. برخي دانشگاهيان ما كه شماري از آنان روشنفكر نيز خوانده مي‌شدند، در سپهر فلسفه قاره‌اي (Continontal Philosophy) چشم‌هاي خود را بر روي ميراث گرانسنگ كانت بستند و در عوض، به تقليد از هگل پرداختند و هگلي مشربي بر ادبيات نظري، فلسفي و حتی علمي ما چيرگي يافت. اين افراد به جاي تفكيك و تمييز مفهوم‌ها و مقوله‌ها، به هاويه كلي‌نگري و كلي‌گويي درافتادند و جمعي از جوانان با استعداد اين مرز و بوم را نيز با خود به اين ورطه دركشيدند. برآيند عمده كار آنان، بافتن كليات ابوالبقاء(3) بود و افزودن به حجم سياه و سنگين ابهام‌ها و ايهام‌ها و اتهام‌ها. اين افراد دوست مي‌داشتند و دوست مي‌دارند كه در سيماي چشم‌انداز و سرسبز جنگل مستغرق شوند و حيرت خويش را در قالب كلمات ظاهر سازند و اسرار آن را به آفتاب بيفكنند، بدون اينكه به سراغ درخت يا درختان خاصي بروند و در چيستي و چگونگي به كار‌گيري آنها مطالعه كنند. آشكار است كه اين گونه كارها زحمت و مشقت دارد و براي روشنفكر كل‌گراي ما كه يك پا در كلاس درس دارد، يك پا در فرهنگستان و سري در اين و آن پژوهشگاه و دستي در اين و آن شورا و كميسيون و هيأت امناء و تحريريه مجله‌ها و مانند این ها، چنين مجال و فرصتي باقي نمي‌ماند.

نارنجي‌پوش، با تأثيرپذيري از حدود دو دهه رونق يافتن فلسفه تحليلي (Analytic Philosophy) در اين سرزمين كه اهل دانش و تفلسف و پژوهش را به جزء‌نگري و پرهيز از كل‌گرايي و كلي‌گويي دعوت مي‌كند، به شكلي خاص به حق محيط‌زيست و مسووليت شهروندان در اين باب مي‌پردازد. مهرجويي حتی موضوع‌هاي محيط‌زيست را از نظر مي‌گذراند و فقط به يك جنبه از آن يعني آشغال و زباله مي‌پردازد. مي‌دانيم كه محيط‌زيست دربرگیرنده موضوع‌هاي بسياري است، از آلودگي آب و هوا گرفته تا آلودگي‌هاي صوتي، فرآورده‌هاي صنعتي، گازهاي سمي، امواج الكترونيكي و راديويي و مانند اين ها. فيلم روشنفكرانه نارنجي‌پوش، قالبي براي گفت‌وشنودهاي برج عاجي، اداهاي شبه‌فيلسوفانه و گره زدن آسمان و ريسمان، عرش و فرش و لاهوت و ناسوت نيست. كوچه و محله و خيابان و ميدان دارند در زباله غرق مي‌شوند. مهرجويي و ياران‌اش مي‌خواهند در اينجا يك درخت كرم‌خورده و شته‌زده را به من و شما نشان بدهند، نمي‌خواهند در وصف جمال بي‌مثال و رمزآلود جنگل براي ما شعر بسازند و قصيده بسرايند. فيلم در پي آن است كه بُرشي به واقعيت بزند و مشكل زباله را برجسته كند؛ هم زباله عيني و هم زباله ذهني. راه چاره نيز، داد سخن دادن پشت تريبون و بر سر منبر نيست.باید آستين‌ها را بالا بزنيم، جارو دست بگيريم و زباله‌ها را جمع كنيم. بايد درباره تميز نگاه داشتن محيط‌زيست‌مان (برون و درون)، با همديگر حرف بزنيم تا به خودآگاهي جمعي، مشاركت همگاني و وفاق ملي برسيم.

4. انديشه‌وران اغلب «تماشاگر»(Spectator)اند، نه «كنشگر» (Actor). كنشگران در تكاپوي سياست‌گذاري، برنامه‌نويسي و ساختن‌اند. اما تماشاگران، كارِ آنان را ارزيابي و نقادي مي‌كنند و اگر توانستند، به كنشگران راه‌هاي تازه نشان مي‌دهند. (4) كار هر دو ضروري و مفيد است. اين دو بدون يكديگر، در كار خويش ابتر و ناتمام‌اند. در نارنجي‌پوش، تماشاگري و كنشگري به هم مي‌آميزند. حامد به عنوان خبرنگار مي‌تواند صرفاً تماشاگر آلودن محيط‌زيست از سوي همشهريان خود باشد و از زباله‌ها عكس بگيرد و منتشر كند. اما او افزون بر كار مطبوعاتي و راه‌اندازي نمايشگاه عكس، خود، لباس رفتگران مي‌پوشد و در خيابان‌ها جارو مي‌كشد. حامد، هم تماشاگر است و هم كنشگر.

قاعدتاً هنرمند شخصي تماشاگر است و از او توقعي جز اين نمي‌رود كه با آفرينش هنري، واقعيت‌ها و خواسته‌ها را با زبان هنري نشان بدهد. در نارنجي‌پوش، مهرجويي نيز مانند قهرمان اصلي داستان‌اش، خود در مقام تماشاگر و همچنين كنشگر ظاهر مي‌شود. او با ساختن نارنجي‌پوش در جايگاه تماشاگر ايفاي نقش مي‌كند، اما با دو نوبت حضور در متن فيلم (در آغاز و ميانه فيلم)، خود نيز به صف كنشگران مي‌پيوندد و رنج و خشم خود را از اين همه زباله، پلشتي و زشتي و آلودگي آشكار مي‌سازد. در صحنه‌هايي از فيلم، باد و توفان، پلاستيك‌ها را با خود مي‌برد و محيط‌زيست را مي‌آلايد؛ پلاستيك‌هايي كه حدود صد و سي سال طول مي‌كشد كه تجزيه شوند و از ميان بروند.

5. نارنجي‌پوش نمايشگر سه پيشه سخت و دشوار است: خبرنگاري، رفتگري و معلمي. اشخاص در اين سه پيشه از جان خود مايه مي‌گذارند، سلامتي و حتی حيات خويش را به خطر مي‌‌افكنند، به انسان، طبيعت و دانايي عشق مي‌ورزند. اين پيشه‌ها، وقت و ساعت نمي‌شناسند. هميشه خبرنگاران، رفتگران و معلمان در تكاپو و تلاش‌اند. صاحبان اين پيشه‌ها به اندازه كار و تلاش پرمشقت‌شان مزد نمي‌ستانند. ارباب قدرت با به كار گرفتن واژه «زحمتكش» درباره آنان، وجدان خود را راحت مي‌كنند، اگر قيدوبند پيش پاي آنان نگذارند که متاسفانه می گذارند. خبرنگاران، رفتگران و معلمان، اگرچه در مشاغل سخت خود را مي‌فرسايند، اما انسان‌هاي نجيب، كم‌توقع و محترم جامعه‌اند، نان با شرافت مي‌خورند و منت حاتم طايي نمي‌كشند. نارنجي‌پوش نمايندگاني از اين سه پيشه شريف را به ميدان هنر مي‌آوِرد. تماشاگر فيلم از مرز اداي احترام به اين افراد عبور مي‌كند و به واقع به حال آنان غبطه مي‌خورد. از خود مي‌پرسد كه چرا او به مانند آنان، اين همه خوب، اين همه فداكار و اين همه دلير و شريف نيست.

6. تماشاچیِِ نارنجي‌پوش درمي‌يابد كه شغل رفتگري به اين سادگي كه او پيش از اين تصور مي‌كرده نيست. رفتگري كاري است كه نياز به آموزش، نظم، سخت‌كوشي، وظيفه‌شناسي، توان بدني و تندرستي دارد. حامد، ليسانسیه عكاسي، نيز بايد اين پيشه را به دقت بياموزد وگرنه او را در شهرداري استخدام نمي‌كنند. در فيلم، ارزش دانش و مهارت صاحبان اين سه پيشه به خوبي مجسم مي‌شود. اما به باور من، نقش معلم در اين ميان از همه مهم‌تر، مؤثرتر و دشوارتر است. خانم معلم (ميترا حجار) به عنوان آموزگار سرِخانه شهاب، معلمِ حامد و نهال نيز هست. اوست كه پيراستن و آراستن خانه عين و خانه ذهن را به مثابه يك مهارت به حامد مي‌آموزد. حامد كتابي درباره محيط‌زيست خوانده و اخگرهاي آگاهي در ذهن او شعله‌ور شده‌اند، اما خانم معلم مهارت حفظ محيط‌زيست را به حامد ياد مي‌دهد. او معلم نهال نيز هست. او به نهال مي‌آموزد كه در سرزمين خود بماند و در كنار شهاب و حامدِ خود زندگي كند. او آهنگ ترك خانواده حامد و نهال را دارد، چراكه مي‌انديشد كار او در اين خانه تمام شده، انديشه او به عينيت رسيده و او نقش خود را ايفا كرده و تأثير خود را برجاي نهاده است.

 7. از نگاه روان‌شناختي، نارنجي‌پوش سه سوء‌ظن را به تصوير مي‌كشد: 1) سوء‌ظن حامد به نهال، با موضوع فرار به همراه شهاب از جزيره كيش، 2) سوء‌ظن نهال به حامد، به اينكه انگيزه رفتگري و راه انداختن پويش (Campaign) در مبارزه با آلودن محيط‌زيست، چيزي نيست جز خودنمايي. 3)‌ سوء‌ظن نهال به خانم معلم، با اين موضوع كه در نبود او، در خانه‌اش جا خوش كرده و مي‌خواهد بانوي اين خانه شود و زيرپاي نهال را جارو كند. اين سوء‌ظن‌ها همگي نشانگر وضعيت بشري است و ممكن است براي هر كس و در هر جامعه‌اي اتفاق بيفتد. اما در هر حال، بدبيني و سوء‌ظن مي‌تواند منشأ غيرعقلاني و غيراخلاقي نيز داشته باشد. جامعه‌اي با تراكمِ بدبيني و سوء‌ظن، بحراني و ناسالم است. وقتي شهروندان نسبت به يكديگر خوش‌بيني، اعتماد و حسن‌ظن نداشته باشند، زندگي آنان در رنج، ناامني و نااميدي فرو مي‌رود. سوء‌ظن و بدبيني، از ويژگي‌هاي جامعه‌هاي استبدادزده است.

مهرجويي با در انداختن اين سوء‌ظن‌ها، افزون بر نمايش وضعيتي بشري، از تكنيك «گره‌افكني» و «گره‌گشايي» نيز سود مي‌جويد تا تماشاگران را در طول مشاهده فيلم، با خود همراه سازد.

8. نارنجي‌پوش در عين روايت يك وضعيت نابهنجار شهري، شكل نمادين به خود مي‌گيرد و معضل محيط‌زيست را از سويي و تلاش و تكاپو در رفع اين معضل را از سوي ديگر، در كانون توجه خود قرار مي‌دهد. خودانگيختگي حامد كه بن‌مايه آن به دست آوردن آگاهي از دو آبشخور (كتاب و معلم) است، رفته‌رفته به پويشی گسترده تبديل مي‌شود: خطر آلودگي زيست‌محيطي بيخ گوش همه ماست. بايد كاري كرد. سرانجام امواج اين پويش اجتماعي كه كنشگران آن، رفتگران شهرداري، خبرنگاران و عكاسان‌اند، به شهرداري مي‌رسد و شهردار شخصاً در بيمارستان به عيادت حامد مي‌رود. روزنامه‌ها همه روزه خبرهاي نمادِ اين پويش يعني حامد را در صفحه‌هاي نخست خود بازتاب مي‌دهند و شهري به تكان و خروش درمي‌افتد و شهروندان صداي حق محيط‌زيست را مي‌شنوند. سازندگان فيلم، با باريك‌بيني به ما القاء مي‌كنند كه مي‌توان يك پويش اجتماعي را از يك نفر آغاز كرد.

ديري نمي‌گذرد كه اين جويبار كوچك و تنها، به رودي بزرگ و خروشان تبديل مي‌شود. بدين سان، نارنجي‌پوش، فقط روايتي از نقض حق محيط‌زيست نيست، بلكه افزون بر وجه توصيفي (Descriptive)، صورت تجويزي (Prescriptive) نيز به خود مي‌گيرد و از «است» به «بايد» دست مي‌يابد. 

9. نوع روشي كه مهرجويي براي ترسيم پديده زباله‌هاي شهري به كار مي‌گيرد «پديدارشناسانه» (Phenomenologic) است و نه «علت و معلولي» (سببي) (Causal). او مشكلي اجتماعي را با ابعاد گوناگون آن به تصوير مي‌كشد و بيننده فيلم را از خانه و محله و كوچه و خيابان به كنار دريا و به محل انباشت و تفكيك انواع زباله‌ها مي‌برد تا زواياي مختلف مشكل زباله را مجسم كند. مهرجويي در پي تصوير كردنِ چيستيِ اين پديده است. او در اين اثر، به سراغ علت‌ها براي تبيين اين معلول- يعني پراكندن زباله‌ها در كوي و برزن- نمی رود و تاپایان فیلم به روش خود وفادار می ماند. او یافتن علت‌ها را به ذهنيت بيننده و به تلقی او از این مشکل اجتماعی وامی گذارد.در کنار انتخاب روش پدیدارشناسانه، مهرجویی در تصویر و زبان، طبیعت گرا است. این طبیعت گرایی در نمایش زشتیِ آلودن ِمحیط زیست به زباله‌ها و در مواردي گفتن كلمات عاميانه كوچه و بازاري از سوي حامد به چشم مي‌خورد، اما مهرجويي در ناتورآليسم خود راه افراط نمي‌پويد و از غلظت برخي كارهاي ناتوراليستي نويسندگاني همچون صادق هدايت (در علويه خانم) و صادق چوبك فاصله مي‌گيرد.

10. ظاهراً نهال از اين سرزمين رخت خود بيرون نمي‌كشد و تصميم مي‌گيرد در ايران بماند. نهال از هنگامي كه در خيابان‌ جارو را از دست حامد مي‌گيرد و روي آسفالت خيابان مي‌كشد تا آن را بيازمايد، تصميم مي‌گيرد در ايران بماند. اما آينده كاري و شغلي او در وطن، در بوته ابهام باقي مي‌ماند. معلوم نيست او قيد فعاليت علمي را مي‌زند يا در داخل به دنبال كار خواهد گشت. او چرا در پي كار علمي در شمال اروپا بود و دعوت‌نامه‌هاي بسياري از آن ديار دريافت كرده بود؟ اگر قرار است نهال در ايران بماند، سرنوشت او به عنوان فردي نخبه و دانشمند در وطن چه خواهد بود؟ مهرجويي گمانه‌زني در مورد آينده نهال را براي بيننده نارنجي‌پوش باز و آزاد مي‌گذارد؛ وانگهي، مگر در اين آب و خاك فقط اين نهال است كه با چنين وضعيتي دست به گريبان است.

 

به باور من، نارنجي‌پوش پس از «گاو»، «آقاي هالو»، «پستچي»، «اجاره‌نشين‌ها» و «سنتوري»، از اتفاقي تازه و متفاوت در فضاي فكري و هنري جامعه ايران خبر مي‌دهد، به دو دليل: نخست اينكه، موضوعِ حقوق شهروندان و به طور مشخص «حق محيط‌زيست» در متن يك فيلم مطرح مي‌شود. آشكار است كه فیلم نارنجي‌پوش، انسان و بخشي از حقوق وي را در كانون توجه خود قرار داده است؛ حقوقي كه بايد مطالبه شود، بايد رعايت شود، بايد حفظ شود و بايد ارتقاء يابد. تولد «سينماي حق‌محور» را به فال نيك بگيريم و اين رخداد مبارك را به مهرجويي و يارانش و هم چنين به جامعه فكري و هنري ايران تبريك بگوييم. ما در رشته‌هاي گوناگون ادبي و هنري، نيازمند كار بر مدار حقوق بشر هستيم.

دوم این که، تغییر و اصلاح با بخش بخش کردن موضوع ها، مقوله ها و مفهوم ها از سویی و گفت و شنود های صمیمانه بر بستر واقع گرایی و با درک مقدورات و محدودیت هااز سوی دیگر، امکان پذیر می شود. اگر مهرجویی در صدد پرداختن به موضوع حقوق بشر به شکل کلی و حتی حق محیط زیست در کلیت آن بود، ارزش کارش به اندازه برگزیدن یکی از موضوع های محیط زیست یعنی مساله زباله ها نبود. می توان در گستره هنر و ادبیات، موضوع هارا بخش بخش کرد و هر بخش را به طور جداگانه، جانمایه آفرینش های هنری و ادبی قرار داد. به نظر من، ارزش دیگرِ کار مهرجویی، ارائه نمونه ای خاص و فقط یک نمونه از مشکلات بشری است. آیا به کار گرفتن روش تحلیلی در هنر و ادب این سرزمین فراگیر و مکرر خواهد شد؟(5) آیا کل گرایی و کلی بافی- چنان که گذشت-، جای خود را به جزئی نگری و موردی نگری با هدف سرعت بخشیدن به چرخه تغییر و اصلاح در جامعه ایران خواهد داد؟ پاسخ این گونه پرسش ها را باید در کارهای جدید نویسندگان و هنرمندان پیشرو ایران جست و جو کنیم؛ آنان که با دغدغه خاطر، انگیزه و امید، در اندیشه ایران فردا هستند.

 

پي‌نوشت‌ها:

1. رنه دكارت، اصول فلسفه، ترجمه منوچهر صانعي، تهران، انتشارات بين‌المللي الهدي، 1371، چاپ دوم، صص 44-43.

2.عبدالعلي قوام، سياست‌هاي مقايسه‌اي، تهران، سمت.

3. ابوالبقاء كفوي (1095- 1028 ق، 1686-1619 م)، متولد جنوب شرقي شبه جزيره كريمه، اديب، لغوي، نحوي، فقيه (شافعي)، فلسفي، كلامي، اصولي، تاريخ‌دان و قاضي، صاحب تأليفات. او مدعي بود در همه دانش‌ها و هنرهاي زمان خود سخن رانده و كمتر موضوعي از ديد او پنهان مانده است. الكليات معروف‌ترين اثر اوست. نگاه كنيد به: دايره‌العمارف بزرگ اسلامي  www.cgie.org.ir

4. Hannah Arendt, Lectures on Kant's Political philosophy, ed. Ronald Beiner, the University of Chicago Press, 1995, p. 55.

همچنين نگاه كنيد به: سيدعلي محمودي، فلسفه سياسي كانت، انديشه سياسي در گستره فلسفه نظري و فلسفه اخلاق، تهران، نشر نگاه معاصر، 1386، چاپ دوم، فصل دوازدهم: «نقد قدرت و نقش فيلسوفان»، صص 474- 453.

5. تاکید به جزیی نگری به معنی آن نیست که نگرش کلی به پدیده ها به کلی نفی و رد شود. مساله اصلی، ترجیح روش تحلیلی به روش کل‌گرایانه در مباحث نظری و عینی، و پرهیز از اکتفا به  کل‌گرایی است.

 

---

 

    

 

 

 

 

 

   
بالای صفحهصفحه نخست